نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

:)

مثل هرکس دیگه ای که زمین میخوره یه کم از پا افتادم و خاکی شدم
ولی جالبه به جای من اونایی که مقصر بودن شاکی شدن
اونا که دلیل حال بدم بودن زودتر از همه بالا سرم بودن
کسایی که شاید از‌ همه بیشتر تو فکر چیدن بال و پرم بودن
هی روزگار هی‌ روزگار جلو آیینه به خودم گفتم به روت نیار

گفتم سلام خانم بیخیال نگو فردا چی میشه
دیگه بسه خانم نگو تکلیف دردا چی میشه
گفتم سلام خانم دیگه برام قانون من بعد قانون جنگه
ولی برنده اونه که‌ میتونه خون سرد و آروم بجنگه

گذشت روزای بدم و بهترش اومد هرکی بد بود باهام‌ سرش اومد
دو تا بال در آوردم از خوشی از این سر تا اون سر شونم
پرواز میکنم آزاد و خوش هر یه ترس رو صد بار بکش
رسیدم به چیزایی که سخت بود یه روزی واسم باورشونم

گفتم سلام خانم بیخیال نگو فردا چی میشه
دیگه بسه خانم نگو تکلیف دردا چی میشه
گفتم سلام خانم دیگه برام قانون من بعد قانون جنگه
ولی برنده اونه که‌ میتونه خون سرد و آروم بجنگه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.