مو تو ای زندگی یاد گرفتم که هنرپیشه نقش خودم باشم کاکوووو.... همونطوری که خودم انتظارشو داشته باشم.... مو اینقد توقعاتم ا خودم بالا بود که یه عده خلق خدا شاکی شدن که چرا یه دفه قاط زدی وسط زندگی نابغه؟ ما کلی رو تو حساب کرده بودیم.... مو گفتم رو چی مو حساب کرده بودید؟ مو اصا نمیدونستم شما رو مو حساب کرده بودید! حالا مطمئنید رو مو قبل ای حساب باز کرده بودید؟ یه طوری مویو نگاه کردن که انگار یه نگرانی عجیبی توی نگاهشون بود که من به حساب نگرانیشون گذاشتم!!! بعد گفتم خو ایکه چیزی نیست.... تازه کجاشو دیدید؟ میخوام داستانو عوض کنم کلا!!! اونام با وجود همه نگرانی ترجیح دادن که به زندگی خودشون بر روال گذشته ادامه بدن.... خداوکیلی خسته نباشید میگم،،،، چه مغز پکر و نامروتی دارید.... شما اصا تو زندگی انگار رنگ خوشی هم ندیدید!!! مو حالا میخوام یه چیز خوب به شما معرفی کنم.... برید وسط جنگلی چیزی مدیتیشن بزنید!!! سعی کنید در حالت کلی آرامش درست داشته باشید.... خودتون رو در زندگی ملزم به نگرانی ندونید خنگولها!!!