ببینید در سوره عصر گفته شده انسان موجودی است که در طول زمان رو به زوال است... بجز کسانی که به راستی ایمان آورند و با صبر و بردباری حقیقت را جستجو کنند! حالا کجاشو میخوام تاکید کنم؟ یکی جستجوی حقیقت و دیگری صبر و بردباری... حالا مثلا ممکنه یکی آدم حق طلبی باشه ولی صبر و شکیبایی نداشته باشه. و به خاطر حق طلبی و عجله خیلی زیاد در جستجو و تلاش برای به وقوع پیوستن حقیقت، اقدام به کارهای غیر عقلانی بزنه... اما خب اصلا حقیقت یعنی چی؟ شاید ما هیچوقت نمیتونیم حقیقت رو بدونیم و هر چی بیشتر صبر و بردباری به خرج بدیم زوایای بیشتری از اون برای ما آشکار بشه.... چون که حقیقت بینهایت هست.... حالا پس تکلیف اونایی که فکر میکنن حقیقت رو میدونن چی میشه؟ یعنی اون آدمهایی که فکر میکنن کل حقیقت رو میدونن و کار غیر عقلانی میکنن، اونوقت آیا اون آدمها اسمشون تروریست نیست؟ یعنی به نظر شما هر کی در مورد یک سری چیزها صرفا نظرش با ما یکی بود ولی اصلا نمیدونستیم چجور آدمی هست، باید خودمون رو با اون آدم هم کاسه کنیم؟ به نظر شما چیزای دیگه ای توی زندگی مهم نیست؟ مثلا ارنست همینگوی؟ مثلا جورج اورول؟ مثلا اینجور آدمها به نظرتون دری وری میگفتن؟