نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

به تهران خوش آمدید...

دم دمای صبح بود که از خواب یدفعه ای بلند شدم و یه حس غریبی داشتم انگار پروازم داره توی تهران فرود میاد! فکر میکنم حوالی همون زمانی بود که خروس همسایه قوقولی قوقو میکنه! شاید یکمی قبلش... خروس همسایه هم معمولا ده دقیقه قبل اذان صبح قوقولی قوقو میکنه!‌ به هر حال حواسم به ساعت نبود. در بالکن رو باز کردم و بیرون رو نگاه کردم و دیدم بعله! یه هواپیما داره فرود میاد.... نمیدونم پرواز داخلی بود یا خارجی... ولی به هر حال حتما باید اینو به همه نشت میکردم... مسافری که دیشب پروازت توی تهران فرود آمد، یا خلبان هواپیما  به هر حال هر کدوم که بود... به تهران خوش آمدید...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.