دانلود و خرید اینترنتی کتاب سقوط | آلبر کامو | طاقچه (taaghche.com)
...
اما اینها همان مرغان دریایی هستند که در اقیانوس اطلس صدا میکردند. همان روزی که من به طور قطعی فهمیدم درمان نشده ام و هنوز گرفتار آن هستم و باید با آن کنار بیایم. زندگی باشکوه من پایان یافته بود. اما دیوانگی و آشوب نیز به پایان رسید. من مجبور شدم در برابر گناه خود تسلیم شوم و به آن اعتراف کنم. مجبور شدم در راحتی و آسودگی کمتری زندگی کنم. مطمئنا شما با آن سیاه چاله ای آشنا نیستید که در قرون وسطی به آن زندان گفته میشد. آدمها در آنجا زندگی کردن را فراموش میکردند. آن سیاه چاله ابعاد کوچک و متمایزی از دیگر سیاه چاله ها داشت. نه به قدری بلند بود که فرد زندانی بتواند در آن بایستد و نه آنقدر طویل که فرد توانایی دراز کشیدن را داشته باشد. شخص باید به شیوه ای ناجور و به شکل مورب در آن قرار گیرد. خواب به معنای فروپاشی بود و بیداری به معنای چمباتمه زدن. دوست عزیزم، این اتفاق در عین سادگی به معنای واقعی کلمه حیرت انگیز بود. محکومین هر روز به خاطر کرختی ناشی از بی حرکتی مدام راحت تر میپذیرفتند که گناهکار هستند. و بی گناهی در نظرشان آزادی و دراز کردن دست و پا به دلخواه خود بود. آیا میتوانید تصور کنید کسی که در اوج قله ها و عرشه های کشتی بود در چنین سیاه چاله ای باشد؟ چی؟ آیا میتوان در آن سیاه چاله زندگی کرد و هنوز بیگناه بود؟ به نظر ناممکن است! بسیار بعید است! وگرنه همه استدلال های من از بین میرود. اینکه فرد بیگناه باید به زندگی در حالت فشار و با پشتی خمیده ادامه دهد، استدلالی است که حاضر نیستم حتی برای ثانیه ای پذیرای آن باشم. علاوه بر این، ما نمیتوانیم مدعی بیگناهی کسی باشیم. در حالیکه میتوانیم با اطمینان گناه همه را اثبات کنیم. هر کس به جرم همه افراد دیگر شهادت میدهد، این ایمان و امید من است!
-----------
این بخشهایی از کتاب سقوط نوشته آلبرکامو هست که خیلی نظر من رو به خودش جلب کرد. چند ماهی پیش بود که چهار راه روبروی تئاتر شهر بودم و به یکی از دستفروشها گفتم من کتاب بیگانه آلبرکامو را خوانده ام کدام کتابش را الان توصیه میکنی و به دستور او عمل کرده و کتاب سقوط را خریدم. کتاب درباره وکیلی هست که حس درونی خودش در طول فرآیند بلوغ فکری اش از یک حس مقدس به حس یک گناهکار تغییر میکند و رفته رفته انگیزه های پشت کارهایش را درمیابد و از اینکه به طور ارادی دست به گناه و کارهای کثافت بزند دیگر احساس شرم نمیکند. واقعا خالی از لطف نیست خواندن کتاب! توصیه میکنم...