نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

3 - من و ابرام

ابرام دوست صمیمی منه... من و ابرام هفت هشت سالی با هم خارج بودیم... چند سالی هست که برگشتیم ایران... چرا برگشتیم ایران؟ اینو همه از ما میپرسن و در موردش کنجاون! یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیم همیشه این بوده که کسی ازم نپرسه چرا برگشتی ایران! راستش رو بخواید، برای من و ابرام وقتی خارج بودیم یه اتفاق عجیب افتاد که از ذکر جزئیاتش معذورم... همه چیز رو نمیشه به همه گفت... به همین دلیل ترجیح میدم که سکوت کنم... اما از دو چیز مطمئنم... نه ابرام از رابطه من با سپید خیلی خوشش خواهد آمد و نه سپید از رابطه من و ابرام!!! 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.