یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
...
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود!
...
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظر بازی فراق افتاده بود!
...
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق
هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود
...
نقش می بستم که گیرم گوشه ای زان چشم مست
طاقت صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
...
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
سلام خوش اومدی
عالیه حافظ