نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

خاطره

شب بود

نورهای ضعیفی به چشم میرسید

از کوچه های آشنا عبور میکردم

بیشتر خاطرم نیست

حسی شبیه به کودکی

که همه آنچه کم است را

در چشمهای عروسکش میبیند

شب بود

نورهای ضعیفی به چشم میرسید!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.