به انزقاق همه کسانی که فکر میکنند عدس و کلم قر و قاطی من فکر میکنم نه! اونژور نیذد،،،، عدس و کلم به همراه هم خوب نمیشه،،،، باد معده میاره.... عدس و کلم باید جدا جدا....
تا کی سوریه؟ تا کی بشار اسد؟
یادم میاد که دوره دبیرستان بودیم فکر میکنم سال سوم بودیم و دوره اول ریاست جمهوری خاتمی بود. که حالا همه سستی ها و بی توجهی ها و بی قدرتی های خاتمی بماند! هدفم الان زخم زبان زدن به خاتمی نیست. ایشون خودش گفته زنده باد دشمن من. منم به خواسته خود ایشون همیشه دشمن ایشون بودم. میگفتم. ما چند نفر از دانش آموزان ممتاز دبیرستان کمال بودیم که ساعت نماز توی حیاط میماندیم و نماز نمیخواندیم!!! شاید برای برخی باعث تعجب باشه که چطور هست که در مدرسه ای که نماز اجباری بود و مذهبی بود چند نفر نماز نمیخواندند!!! خب ابنه نبودیم... ایراد ما این بود... و مذهبی هم نبودیم... ایراد دیگرمان این بود.... عرضم به حضور شما که معلم ورزش سراسیمه آمد سراغمان و گفت بچه ها حتما همه بروید نمازخانه که اوضاع خیلی خیط هست... ما هم که با معلم ورزش رفیق بودیم و برای ایشان و ورزش خیلی احترام قائل بودیم و بعدا هم اتفاقا از این احترامی که برای ورزش قائل بودیم ضرر نکردیم مگر اینکه خلافش ثابت بشه :))
خلاصه ما رفتیم نمازخانه و دیدیم که بعد از نماز سرکرده انصار حزب الله دارد سخنرانی میکند و تعداد زیادی از روزنامه ها و مجلات بد و بیراه میگوید من جمله روزنامه یا مجله زن.... که حالا به عقیده برخی دستمایه اعتراضات قرار گرفته است.... نمیدونم چطور وقتی سرکرده انصار حزب الله و امثال عباسی و سایرین این حرفها را میزنند و همه را جریحه دار میکنند نباید در مقابلشان حرفی زد.... چطور است که تاجزاده که مردانه مقابل اینها ایستاد الان زندان است.... خلاصه باز بگذریم.... ما دیدیم که سرکرده انصار حزب الله یک جانباز جنگ تحمیلی بود و اصلا نمیشد به همچین شخصی اعتراض کرد.... یا اگر میشود به جانبازان و بازماندگان جنگ تحمیلی هم طوری به روش اصولی جایی که آزادی بیشتری باشد اعتراض کرد دیگران مطرح کنند. چون به نظر من این قضیه خیلی در آینده کشور ما کلیدی هست. مثلا اتفاقی که در فلان عملیات افتاده به نظر من نباید سرنوشت کشور را مشخص کند و سرنوشت کشور را اهدافی باید مشخص کند که به خاطرشان جنگیده ایم!
چند روز بعد در تلویزیون دیدیم که همین آقا داشت با تاجزاده که معاون وقت وزارت کشور بود مناظره میکرد و مناظره در مورد این بود که آیا باید چماق بدستان انصار حزب الله در خیابان اعتراض قانونی را کتک میزند یا نه. مثلا معلم دینی مدرسه ما معتقد بود که : "ببینید!!! بسیجی ها خیلی احساسات لطیفی دارند.... معترضین نباید احساسات لطیف بسیجی ها را جریحه دار کنند!"
در نهایت من خودم میدونم به هر حال ایژون کی هست که باعث شده این وضع رخ بده... بر خلاف برداشت خیلی ها ایژون خود ایژون نیست.... من نمیتونم از ایژون نام ببرم.... ایژون یکی از معلمان ما بود... اتفاقا به بنده هم خیلی ارادت داشت.... حالا بیخیال.... من که نماز نمیخوندم.... الانم نمیخونم.... همه هم میدونن!!! بچه های مدرسه کمال و دانشمند احتمالا ایژون رو میشناسن و امیدوارم که بتونیم پایانی باشیم بر جریان رادیکالی که در دنیا رخ داده که صرفا محدود به ایران نیست. فکر میکنم یک سر این جریان رادیکال در آمریکای شمالی هست و هر چقدر هم که این جریان رادیکال به بنده ارادت داشته باشه من شخصا احساس نمیکنم نیاز مبرمی به اون داشته باشم و فکر میکنم میتوانم در میان مردم باشم و با وجود همه ناملایمات و سختی ها زندگی کنم.
ما در زمینه بررسی واقعیت ضعیف هستیم در این کشور. الان بسیاری ادعا میکنند نیروهای امنیتی وارد دانشگاه شریف شده و دانشجوها را به شدت سرکوب کرده اند. سخنگوی وزارت علوم و برخی روزنامه ها به شدت این مساله را تکذیب کرده اند به نظرم جا دارد کمیته ای حقیقت یاب بین المللی این مساله را بررسی کند.
ببینید، صرف روشنفکری هرچقدر هم که بتونه مسائل رو دقیق درک کنه هرگز نمیشه ادعا کرد که ضمانت اجرایی داشته باشه. پس ما باید همیشه به مبارزانی چون چگوارا و دکتر چمران احترام بگذاریم.
ببینید، به نظر من ایراد بزرگ حکومت پهلوی که منجر به انقلاب اسلامی شده عدم توجه به روشنفکران بوده،،،، همانطور که در کودتای ۲۸ مرداد کاملا واضح است. شما کافیه شعرهای روشنفکران اون دوران حوالی اون سالها را بخوانید تا ببینید چه روشنفکران گرانبهایی داشتیم و اینها دچار چه سرخوردگی بزرگی شدند در ازای کودتا.
ببینید عزیزان من خودم در جوک گفتن سرآمدم.... لازم نیست واسه من جوک درست کنید یا جوک بگید! اونم تو این وضعیت....
پی نوشت: جوجو عوجی باجی در بیار،،،،
بیرادر مو، خوایر مو، مو واسه همه شما یه جریمه ای در نظر گرفتم، و او ایه که شما وسط گریه ا خنده بمیرید،،،،
من یک دانش آموخته دانشگاه صنعتی شریف از دکتر جلیلی رئیس دانشگاه و تمامی اساتید این دانشگاه به دلیل بازیچه قرار دادن زندگی دانشجویان، به دلیل بازیچه قرار گرفتن زندگی خودم شکایت دارم.
خب بالاخره سخنگوی وزارت علوم صحبت کرده و گفته رئیس دانشگاه میتواند درخواست حضور نیروی امنیتی در دانشگاه را کند. رئیس دانشگاه شریف دکتر جلیلی از اساتید کامپیوتر شریف هستند که در فیلترینگ اینترنت نقش محوری دارند.
آقای گودرزی به خانم شقایقی چه ارتباطی داره؟
من واقعا با توجه به شرایط دانشگاه شریف و سایر دانشگاهها واقعا نگران سلامتی روحی و جسمی دانشجویان هستم. خب به نظرم اصلا نرید دانشگاه خودتون!!! مثلا چی میخواد بشه؟ فوقش غیبت میخورید دیگه،،،،
دانشگاه شریف مشکلاتی پیش آمده ظاهرا. من خواهش میکنم در مورد تمامی موارد مطابق قانون عمل شود و هزینه های غیر معقولی به دانشجویان و خانواده های آنها وارد نشود که خدای ناکرده هزینه های بیشتری به نظام وارد نشود....
در اخبار آمده است که مرتضی طاهری یکی از به اصطلاح مداحان گفته که آشوب به پا کردند تا حلاوت اقدامات اقتصادی دولت کمرنگ شود! من حس میکنم منظور ایشان از اقدامات اقتصادی دولت پولهایی بوده که به ایشون دادن چون چیز دیگری به نظرم نمیرسه...
به مخالف با خود همیشه احترام بگذار، مخصوصا اگر قبلا از آن آسیب دیده باشی ، بدان که او (آنها) حتما با دیدی به زندگی نگاه میکنند که تو از آن بی اطلاعی .
درباره فرهنگ اصیل ایرانی اگر صحبت میکنیم باید بدانیم این فرهنگ عمدتا ریشه در آیین نیکوی زرتشت و بزرگانی چون کوروش کبیر داره. صحبت زیادی دارم، اما نمیخوام این پست جنبه پوپولیستی پیدا کنه که چرا که نقض غرض هست در اونصورت. من خودم بواسطه ترجمه داریوش آشوری از کتاب چنین گفت زرتشت نیچه فکر میکنم با اندیشه زرتشت آشنا شدم و به تشویق برخی از دوستان عزیزم که نام نمیبرم به همون دلیل که باید به اصل قضیه توجه بشه. لازم به ذکر است که دورانی هم در گذشته یک دوست صمیمی زرتشتی داشتم که مهمترین آموزه زرتشت را به من آموخت: راه یکیست و آن راه راستی است....
امیدوارم در آینده فرصتی پیش بیاد همه ما با آیین زرتشت بیشتر آشنا شویم. البته حافظ شاعر بلندآوازه ایرانی نیز برخی مضامین این دین بزرگ و تاریخی را، این دین شرقی را!!!!! در قالب اشعار خود زنده کرده است،،،،
آسمان کار عجیبیست،
خدا میداند!
اسب حیوان نجیبیست،
خدا میداند!
گاه روحم به تمنای کسی پر شعف است،
رسم بی همهمه راه،
خدا میداند!
وقت رفتن نگهت چشمه دریایی بود،
راز آن چشمه جوشان ز دل کوه،
خدا میداند!
«آسمان کشتی ارباب هنر میشکند»
حکمت صعبی این راه خدا میداند!
اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی …
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده،
من ریشه های ترا دریافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیبا ترین سرودها را
زیرا که مردگان این سا ل
عاشق ترین زندگان بودند.
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته! با تو سخن می گویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های ترا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
پی نوشت: حالا برخی میاد بحث میکنه که نه ایژون فال نگرفته، ایژون همینطوری خودش این ژعرو نوژده و این اژدباه است... ولی من به همه اطمینان میدم که دقیقا خودم فال گرفتم و دقیقا همین شعر اومد!!!
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشینم ار ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
شعر از احمد شاملوی عزیز شاعر بلند آوازه ایرانی
خب این یک کتاب هست که خیلی به طور اتفاقی من چون در گذشته از نیچه در مورد قدرت خیلی خوانده بودم و همیشه با این مساله درگیر بودم همینطوری این مساله قدرت که اصلا این قدرت چی هست و یعنی چی روی دلم مونده بود! رفتم شهر کتاب و مثل همیشه همینطوری گفتم من یک کتاب در مورد قدرت میخوام دارید؟ و گفتند که بله یه کتابی هست دقیقا به همین نام از برتراند راسل. خب خیلی برام عجیب بود و احتمالا دل به دل راه داشته...
فعلا مقدمه مترجم را خوانده ام که ترجیح میدم در موردش چیزی ننویسم با تمام احترامی که برای مترجم قائلم و بقیه اش تا صفحه پنجاه! یک نکات جالبی در این کتاب بود که خلاصه وار اشاره میکنم:
آدمها نسبت به مقوله قدرت به سه دسته تقسیم میشوند: فرمانروا، فرمانبردار و گوشه گیر... البته نظر شخصیم این هست که این مساله ترکیبی هست یعنی در وجود هر یک از ما به طور نسبی یک مقدار از هر کدام از این گرایشات لازم هست و یا برای حفظ تعادل لازم هست. ضمنا میگه مثلا اینکه کسی فرمانبردار هست لزوما به این معنی نیست که میل به قدرت نداشته باشه!!! مروجین برخی تفکرات ضاله در جامعه لطفا توجه کنند... حالا بگذریم... میل به قدرت در همه هست و برخی به واسطه فرمانبرداری از دیگران هست که اون حس قدرت بهشون دست میده. فرمانروا اما لازم هست که مغز متفکر باشه و بدونه چطور باید به فرمانبرداران خودش جهت بده. تیپ گوشه گیر هم نوعی از قدرت هست که از جامعه فاصله میگیره و افزایش اینطور قدرت در جامعه ممکن هست موجب بروز آشوب در جامعه بشه! که خب اگر زمینه حضور افراد در سطح جامعه وجود نداشته باشه خودبخود گرایش به این نوع قدرت در جامعه افزایش پیدا میکنه...
حالا در صورت بروز هرج و مرج و آشوب بعدا یک نظام استبدادی بر جامعه حاکم میشه! یعنی این اصلا فعل و انفعالات جامعه هست که باعث این مساله میشه. برای رسیدن به دموکراسی بیشتر باید از این مرحله استبدادی که بعد از هرج و مرج و آشوب رخ میده عبور کرد. هنوز بقیه اش رو نخوندم و واقعا راهکارهای این مساله رو دقیق نمیدونم یا بهش به طور دقیق فکر نکرده ام...
نکته قابل ذکر دیگر این هست که به یک سلسله علل در فعل و انفعالات جامعه اشاره میکنه که اتفاقات را در سطح جامعه رقم میزنند. افرادی که بتوانند در این سلسله علل نقش آفرینی کنند این باعث میشه قدرت بدست بیاورند... خب پر واضح است که با توجه به توضیحات قبلی اگر جامعه بتواند به نوع مفید و با احترام و عقیده هم به خود قدرت و هم به تعادل جامعه و هم به بشریت از قدرت این افراد به طرز مناسبی استفاده کند این منجر به انسجام بهتری برای جامعه خواهد شد. در غیر اینصورت گوشه نشینی اینگونه افراد صرفا از نظر فلسفی و اینطور که برتراند راسل گفته در جامعه منجر به آشوب و هرج و مرج میشود... اشتباهاتی که شاید حکومت ما در گذشته زیاد مرتکب شده است و منجر به وضعیت نابسامان فعلی شده است...
درباره مقوله رپ فارسی اخیرا شنیده ام که مثلا به رستوران سهراب ام جی حمله شده و یا سامان ویلسون درباره مردم اظهارات ناراحت کننده ای داشته. خب اولا از این دوستان تقاضا دارم اگر فکر میکنند چیز درستی در حرف اونها وجود داره بجای اینکه بخوان خودشون رو در دیدگاه عامه منفور جلوه بدن و یا موجبات ناراحتی دیگران رو فراهم کنند با حوصله بیشتری صحبت کنند و از مردم عذرخواهی و دلجویی کنند. مهراد هیدن ولی همیشه به نظرم دوستداشتنی بوده و هست اما اون هم بعضی وقتها بعضی اظهاراتی داشته که نمیدونم باید چطوری تعبیر کرد... خلاصه اش اینکه من معتقد نیستم که تمامی فقر موجود در جامعه ما به خاطر کم کاری و بی عاری افراد جامعه هست... اگر چه خب این نوع فقر نه تنها در جامعه ما بلکه در همه جوامع هم وجود داره اما باز تیپ های شخصیتی با هم تفاوت دارند و ژنتیک آدمها و خیلی چیزهای دیگر هم با هم تفاوت دارند. اینطور هم نیست که جامعه همیشه بدون ایراد باشه. مثلا شاید هیچکس و یا رضا پیشرو را بتوان بیشتر نماینده قشری که از کمبودها صحبت میکنند دانست. رضا پیشرو واقعا فعالتر هست از نظر هنری و به عقیده من خیلی کارهای قابل توجهی ارائه... با آرزوی عاقبت به خیری برای همه این هنرمندان و همه مردم جامعه ما...
خب همونطور که شاید یادتون باشه من اول قرار بود با ناتالی پورتمن ازدواج کنم ولی اون چون الان شوهر و بچه داره مشخص نیست تکلیف خانواده اش بعد از ازدواج با من چی میشه. بعدش قرار بود با تیلور سوئیفت ازدواج کنم که اون قضیه هم به دلایلی هنوز مسکوت باقی مونده. ظاهرا قضیه ازدواج من داره به داستان عجیبی تبدیل میشه. جهت رفع هرگونه شک و شبهه درباره اینکه من در حال پیچوندن قضیه ازدواج نیستم و این داستان از جای دیگه ای داره آب میخوره، از تمامی علاقه مندان به ازدواج با خودم درخواست میکنم پیامهای خود را به آدرس دبلیو دبلیو دبلیو ارسال کنید.
خودم را به بوته آزمایش گذاشتم
تا دیگر نگران خودم نباشم
فهمیدم جز خودم چیزی ندارم
و آنچه از من در تو جاودانه است
حتی اگر از خودم بدم بیاید
و حق هم داشته باشم!
اما دیگر دنبال اثبات خویش نیستم
حتما باید دست بردارم
شاید دل اقیانوسها دلش به حالم سوخت
شاید خورشید
شاید ماه
شاید قله ها
شاید تو!
شاید هنوز دنیا به آخر نرسیده بود...