نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

فراموشی

در فراموشی ما بیخبران حیرانند

چون که خاموش نشستیم فراموش شدند

...

بی خبر خرم و خوشدل سر غوغا کردیم

مست از گریه هر ثانیه دمنوش شدند

...

چون که گریان ز همان ثانیه بی جان گشتند

باز از بهر رضای همه مدهوش شدند

...

چون همه باز زرنگ دگری پژمردند

با تو دیوار سخن گفت، سیه پوش شدند

...

بس که بهر دل خود با تو سیه پوشیدیم

خصم هر قافیه، بد قافیه بر دوش شدند

...

دین و دل را خبری نیست، قماری برپاست

ختم هر قافیه بر فتنه هر قافیه سرپوش شدم

...

با تو روز دگری باز سخن میگفتم

حرف فردا نزدی، سالم و بیهوش شدم

عقاب

عقاب تیز چنگالی

زمین را مست خود کرده

شبان بی پناهی در عزای گوسپندان است

عزای گوسپندی سر بریده

جیب او خالی

خدای روزهای سخت را دشوار میبیند...

شعر گفتن

امروزه،

شعر گفتن،

به کار ساده ای بدل گشته است

فقط کافیست رو داشته باشی!


مثلا:

اگر رهگذری عادی از کنار تو رد شد

میتوانی از او بخواهی برای تو شعری بسراید

او حتما شعری خواهد سرایید!

تو حتما خواهی شنید،

و حتما به تمامی باور های خودت ایمان خواهی آورد!

شعر خاردار

چه احتیاجی به نوشتن هست؟

بگذارید من تنها،

بگذارید من تنها خواننده کتابی باشم!

که کس دیگری نمیتواند بخواند!


چه احتیاجی به نوشتن نیست؟

وقتی کسی تنها،

تنها نویسنده کتابی است!

که کسی نمیتواند بخواند!


چه احتیاجی به دیدن هست؟

وقتی کسی نمیتواند،

آخرین نویسنده کتابی را ببیند!

و چه احتیاجی به دیدن نیست؟

وقتی کسی نمیتواند،

تنها خواننده کتابی باشد!

سبزها

به بارانی ترین روز سال قسم

اگر از خود باران هم بپرسی،

همین را می‌گوید

ابرها از دل بارانیشان خبر ندارند


به طوفانی ترین روز سال قسم

اگر از خود طوفان هم بپرسی،

همین را می‌گوید

دریاها از دل طوفانیشان خبر ندارند


سبزها از ریشه های پیچاپیچشان!

سرفه ماه

دیشب ماه داشت سرفه میگرد

به خدا گفتم، گفت به من ربطی نداره!

تازه میدونی چنتا سیاره و منظومه و کهکشان دیگه هست؟

گفتم تکلیف من چیه؟

گفت خودت میدونی، من شربت سرفه ندارم!


به ماه گفتم بیا شربت سرفه بخور

گفت:‌ آخه احمق من که آدم نیستم بهم شربت سرفه میدی!

گفتم تکلیف من چیه؟

گفت: نمیدونم خودت میدونی!


به ستاره ها گفتم،

چتونه؟

مگه نمیبینین داره سرفه میکنه؟

گفتن: راستش ما خیلی دوریم...

تازه اکثرمون مال یه منظومه و کهکشانه دیگه ایم،


به خورشید گفتم،‌

گفت من واسه این لوس بازیا وقت ندارم...


سرتونو درد نیارم

رفتم بغلش کردم

بس که سرد بود یخ زدم

بس که سرفه میکرد سرفه ام گرفت!

یه جور سرفه عجیبی،

که حالا،

شربت سرفه ام حالمو خوب نمیکنه!

سخن

کار من بیخبری از سخن دیروز است

تا توانم سخنم باز کمی بر بدنم پیروز است


آنقدر برد ندانسته سخن بر بدنم

تا دگر حال بدم بر بدنم دلسوز است


گنج معنی چو سخن گفت عجب دانستم

دست من نیست! خدای دگری امروز است


تا خدا گفتم از غصه خود نالیدم

قول بد داد که این قصه چه عالمسوز است!


تا از آن قول خمش گشتم و ساکت ماندم

عده ای سر به بیابان زده، از قول بدم بهروزند!


تا فراموش کنم جمله به جمله سر حافظ کردم

حافظم خنده زنان گفت، سخن پیروز است!

زخمها

اصلا شوخی نمیکنم

زخمهای زیادی دارم

که صبح تا شب فریاد میکشند

صدایشان دیگر از صدای خودم بلندتر شده

آنچنان که دیگر حتی ناله خودم به جایی نمیرسد

ناله های جدیدم انگار باید اول یا زخم شوند

یا دیگر به درد خاصی نمیخورند

زخمهای قدیمی مرا در بند خود کرده اند

آنچنان که دیگر من وجود ندارم

زخمهای تنم به جای من وجود دارند

حرفی هم اگر زده باشم

همه را زخمهای تنم تصاحب کرده اند

برای من فقط خود بی پناهم باقی مانده است

به همراه همه چیزهایی،

 که اگر بتوانم از آنها لذت ببرم

زخمهای تنم از من شکایتی نخواهند کرد!

دوم خرداد

باید سوتی داد جناب شاعر

باید خود را به مخاطره انداخت

خیال نکنید ما همه چیز را میدانستیم

ما همه خیال میکردیم برنده نمیشویم

ما همه از خدایمان بود که برنده نشده بودیم

ما همه از برنده شدن خیری ندیدیم

ما همه یک بادمجان پای چشممان سبز شد

ما همه سوتی داده بودیم

باید سوتی داد جناب شاعر

باید خود را به مخاطره انداخت!

دلتنگی کوچه ها

از حوصله تنگ کوچه ها خارج است

از حوصله تنگ من هم

همین حرفهایی که نمیزنم

و همه را تا با اشتیاق میرسند قورت میدهم

چنان توی ذوق حرفها میزنم!

وقتی فرار میکنند

خط میزنم روی کاغذ که باز نگردند

باز سلام میکنند!

-------

اینکه غروبها دل ما تنگ است

از دلتنگی غروب ها نیست

از سرخی آسمان هم نیست

سرخی آسمان هم اصلا از دلتنگی ما نیست!

حتی حرفهایی که نمیزنیم اصلا از جنس این چرندیات نیست

که سرخی آسمان را ببندد به ناف دلتنگی ما!

نه...

اینکه غروبها دل ما میگیرد

از دلتنگی غروب نیست

دلتنگی ها غروب حوصله میکنند

سلام میکنند، سر میزنند

آهسته، آهسته

با همان نگاه عاقل اندرسفیه

که هر روز نثار خودم میکنم

نگاهشان میکنم، خط میزنم

خط، خط

باز از زیر خطها سلام میکنند

-----

فرقی هم مگر میکند؟

مادری دیروز غروب

چیزی زمزمه میکرد در گوش نوزادش

که لالایی نبود

صدایش حتما به جایی خواهد رسید

صدای من اما

از زیر خطها سلام میکند

باز خط میکشم

باز تکرار میکند

حتی همه خطها را ادعا میکند!

میمانم بی پناه پیش صدا و خطهای خودم

سکوت میکنم... فایده ندارد!

دسته صندلی

راستی یادم رفت تعریف کنم،

وسطهای شب بود،

که دسته صندلی هم روی پایم زد

دسته صندلی هم اما شکسته بود و

عجیب نبود اگر

روی پایم بزند!

شعر جدید

شعر جدیدم را،

به چه کسی تقدیم کنم؟

دیگر گمان میکنید!

دیگر گمان میکنید،

به قدری دروغم،

که دیگر،

شعرهایم را فراموش کرده اید!


خاطره

شب بود

نورهای ضعیفی به چشم میرسید

از کوچه های آشنا عبور میکردم

بیشتر خاطرم نیست

حسی شبیه به کودکی

که همه آنچه کم است را

در چشمهای عروسکش میبیند

شب بود

نورهای ضعیفی به چشم میرسید!

بیجانویسی

من، یک بیجانویس

من، یک شاعر سرگردان

من، یک دیر شده ای، دریر پا

دلهره ای بی سرانجام

دستی بی پاسخ بر همهمه فکرها

من، نا آشنایی بی پروا

من، خفته در بالهای کبوتری ناپیدا

من بی صد استخوانی بی سپر

من، صد بار، ز کرده خود رنجیده ای، بی همسفر

من، باز از دم جاده گذر خواهم کرد،

من، باز از بد حادثه حذر خواهم کرد!

تو

خودم را به بوته آزمایش گذاشتم

تا دیگر نگران خودم نباشم

فهمیدم جز خودم چیزی ندارم

و آنچه از من در تو جاودانه است


حتی اگر از خودم بدم بیاید

و حق هم داشته باشم!

اما دیگر دنبال اثبات خویش نیستم

حتما باید دست بردارم


شاید دل اقیانوسها دلش به حالم سوخت

شاید خورشید

شاید ماه

شاید قله ها

شاید تو!


شاید هنوز دنیا به آخر نرسیده بود...

پرده خواب

صبح ها باز چو بیدار شود خفته من

قصه آغاز شود بر بدن خسته من

...

حرف ها، حادثه ها، ناله و گه آه شوند

آه ها با دل هر واقعه همراه شوند

...

ذهن بازیچه و در بازی خود گم شده است

فکرها ملغمه بازی مردم شده است

...

روح از پرسه زدن مرد دگر جانی نیست

غم برای دل من هیچ دگر واژه آسانی نیست

...

شب نوید به ثمر آمدن فردا نیست

در دلم ذره ای از شور و شعف پیدا نیست

...

کاش امشب اگر از خواب دری باز شود

خواب من تجربه دیدن پرواز شود!

دلگیری

نرم نرم می‌پاشد

آسمان نورش را

بر زمین

در این ایام دلگیر

با سخاوت

دلهایمان ولی

باز نمی‌شوند هنوز!


نمیدانم آسمان 

تو هم میدانی یانه؟

یا فقط میچرخی؟

و از دل ما فقط طلب داری

زمینت را،

من اما دیگر

اینروزها خوب نمی‌دانم


دلم گرفته است

و زندگی را باز

به سخره گرفته ام

فکر نمیکردم باز

دلم برای خودم تنگ است

بپاش نرم نرم نورت را

من اما همچنان که دوست دارم

دلم باز نمیشود،،،

دلگیری

نرم نرم می‌پاشد

آسمان نورش را

بر زمین

در این ایام دلگیر

با سخاوت

دلهایمان ولی

باز نمی‌شوند هنوز!


نمیدانم آسمان 

تو هم میدانی یانه؟

یا فقط میچرخی؟

و از دل ما فقط طلب داری

زمینت را،

من اما دیگر

اینروزها خوب نمی‌دانم


دلم گرفته است

و زندگی را باز

به سخره گرفته ام

فکر نمیکردم باز

دلم برای خودم تنگ است

بپاش نرم نرم نورت را

من اما همچنان که دوست دارم

دلم باز نمیشود،،،

لشکر پیاده

لشکر پیاده ام دیگر از همه دنیا گذشته است...

سرخپوستها هم در متن حرکت قرار دارند...

همین امروز و فرداست که به قطب شمال برسیم!

همان وقتها باید خودم را برای یک خواب طولانی آماده کنم...

سایه ها

سایه ها از مرز آب‌های کم عمق اقیانوس

عبور کرده اند و ما هنوز

در ساحل ایستاده ایم

بی آنکه تنی به آب زده باشیم،،،،

آقای ربیعی دوباره صبر ایوب رو درخواست کردن،،،، عشق هموطنان عزیزم،،،

 

اونیشیچی اونیشیچی

توجه توجه، لازم به تکرار است که در حین نیل به اونیشیچی باعد همواره شرایط اونیشیچی اونیشیچی رخ میدهد. طول مدت زمان شرایط اونیشیچی اونیشیچی بسته به شرایط موجود و ماهیت خود اونیشیچی باعد متغیر و از چند هفته تا چند ماه میتواند باشد. همچنین لازم به توضیح است که در شرایط اونیشیچی اونیشیچی همواره باید هدف نیل به اونیشیچی باعد مورد توجه قرار گیرد. با تشکر، روابط عمومی نشتیات.

Nothing else matters - Metallica

 

I've been living a lie, there is nothing inside,,,,

 

Till I Collapse - Eminem

 

Last Flowers - Radiohead

 

حزب دموکرات آمریکا

وارد جزئیات نمیخوام بشم، صحبت سیاسی نمیخوام بکنم و مسائل رو هم نمیخوام بسط یا تعمیم بدم. در کل به نظرم روابط میان افراد سیاسی ایرانی و حزب دموکرات حالا هر نوع فرد سیاسی میخواد باشه حتی مسیح علی‌نژاد! به طور کلی برای اون فرد نا امنی ایجاد میکنه. خودم هم شخصا به علت تجربیات گذشته خودم حزب ریپابلیکن رو ترجیح میدم از الان تا ابد! و دیگه هم در مورد سیاست آمریکا یا انتخابات ریاست جمهوری اونها اظهار نظر نمیکنم. حزب دموکرات به علت دست داشتن در کودتای ۲۸ مرداد و سپس افشای اسناد مربوط اون توسط سازمان اطلاعاتی آمریکا در کل داره دست و پا میزنه تا بتونه از افراد ایرانی سوء استفاده کنه.

اگرچه غیر مذهبی هستم

خب در چند روز گذشته اخباری مبنی بر ارتباط سروش لشکری ملقب به هیچکس خواننده رپ فارسی منتشر شده که امیدوارم صحت نداشته باشه اما دور از ذهن هم به نظر نمیرسه. به هر حال نشتیات مثل تمامی مردم ایران انزجار خود را از گروه تروریستی منافقین اعلام میدارد و حتی نسبت به عملیات مرصاد ابراز ارادت می‌کند چرا که این عملیات ارتش را لازمه بقای کشور می‌داند. روابط عمومی نشتیات.

زنده باد سلطان،،،،

وقتی به روی ما دریچه ای به نام اطمینان بسته شد، تمام آزادی‌های زمین را قفس فرا گرفت،،،، 

اونمیشهچه

این دربی به علت حساسیت ویژه در قهرمانی، قطعا اونمیشهچه خواهد بود، والسلام،،،،

جشن‌های هزاره سوم قهرمانی اس اس قهرمان آسیا

بزودی جشن‌های هزاره سوم قهرمانی اس اس قهرمان آسیا، صدر جدول، و قهرمان زودرس لیگ برتر پس از پیروزی مقابل لنگ سولاخ آسیااااا،،،،

زنده باد اس اس

یکی دیگه، یکی دیگه، یکی دیگه،،،،

تاک دان - کندی