خواندم و شنیدم که حسن اخیرا در سالروز آن عروج ملکوتی رفسنجانی یک نوع اراجیف جدیدی رو باب کرده که پیش از این در ادبیات سیاسی نظام وجود نداشت! از این بابت به حسن تبریک میگم و براش متاسفم!
من نمیفهمم چرا جمهوری اسلامی زمانی که آمریکا پرونده اعتراضات خیابانی رو به شورای امنیت میبره اون رو دخالت در امور داخلی ایران میدونه اما خودش در امور افغانستان دخالت میکنه؟ دخالت نکنید در امور دیگر کشورها!
الان یه تعداد زیادی آدم از جمله کارگر و فعال مدنی مرد و زن وجود داره که ادعا کردن توسط وزارت اطلاعات شکنجه شده اند. محمود واعظی هم گفته وزارت اطلاعات باید از اینها شکایت کنه!!! خب خیلی جالبه، طرف ادعا کرده که شکنجه شدم بعد بدون رسیدگی میگن باید ازش شکایت بشه. آخه این چه وضعشه؟
متاسفانه رفتارهایی میبینیم از حکومت در این روزها که منو بیش از پیش نسبت به آینده نا امید میکنه. نمونه اش حمایت از طالبان!
امروز توی مترو یک جوان خوش صدایی داشت گیتار میزد و آهنگ نازی ناز کن رو با ریتم جدید و زیبایی میخوند. نمیدونم چرا هر وقت کسی رو میبینم که داره گیتار میزنه و آواز میخونه در مکانهای عمومی یاد کتاب عقاید یک دلقک میفتم. اما بگذریم. من ماندم و حسرت آن اسکناس دو هزار تومنی که بهش ندادم. کاش یه بار دیگه ببینمش که همین آهنگ و یا یک آهنگ زیبای دیگه رو داره میخونه و یه اسکناس ده هزار تومنی بهش بدم. خدایا شکرت!
امروز یه آخوندی پشت فرمان نشسته بود و ماشینش داشت همینطور روی برف لیز میخورد. به گونه ای که هم برای خودش خطرناک بود و هم برای سایرین! میخواستم بلند شم برم بگم حاج آقا، شما که تمهیدات لازم برای لاستیک خودت رو نمی اندیش، چطور قراره تمهیدات لازم رو برای ممکلت بیاندیشی؟ خب لامصب، قرار بود ما پشتیبان شما باشیم که آسیبی به مملکتمان نرسد. نه اینکه اینطوری!
بابام اینقدر از روسها بدش میاد که وقتی میگم آبنبات روسی خوردم ناراحت میشه! من اما خودم همچین احساسی ندارم. روسیه به هر حال یه کشور بزرگ و صاحب علم و صنعتی هست. به نظرم برای پیشرفت کشور ما روسیه میتونه خیلی مفید باشه. فقط باید مراقب بود که کلاه سرمون نذارن.
دیروز سوار یک تاکسی بودم راننده تاکسی سپاه قدسی بود. بحثمون به درازا کشید و سرتونو درد نیارم کلا از سیاست های نظام دفاع میکرد. و در جواب من که پرسیدم این همه هزینه بابت چندتا شعار آیا منطقیه؟ پاسخ داد آره منطقیه! چون ما امنیت داریم. پرسیدم یعنی چی؟ و پاسخ داد یعنی من دخترم میره تو خیابون خیالم راحته که تا وقتی خودش به کسی چراغ سبز نشون نده طرف نمیتونه بهش نزدیک بشه!!! اینم شد استدلال آخه؟ قبوله که این یک نوعی امنیت به حساب میاد اما امنیت جنبه های مختلفی داره که جامعه ما فاقد برخی از اونها هست. در ضمن من ربط رفتن و در سوریه جنگیدن و یا موشک به حماس و حزب الله دادن رو به این قضیه نفهمیدم که دختر یارو میخواد کسی مزاحمش نباشه. مگه همه جای دنیا که زنانشون امنیت دارن به حماس موشک میده؟
امروز دم سوپرمارکت مترو انقلاب تا اومدم برم تو یه دختر دستفروش اومد جلو و گفت عمو برام خوراکی میخری؟ بهش گفتم چی میخوای؟ خانومی که پشت سرم بود به من لبخندی زد. تا گفتم چی میخوای سریع رفت توی قفسه قندها و یک بسته قند و یک بسته شکر برداشت. گفتم اینا چیه؟ گفت برای خونه میخوام عمو! گفتم قرارمون این نبود بیا برات کیک بخرم. گفت عمو بخر دیگه من میبرم خونه ما دوتایی میخوریم. بعد گفت با یه ساندویچ عمو! گفتم ساندویچ؟ ساندویچ دیگه اصلا توی قرارمون نبود. بعد رفت از گوشه یخچال اون ساندویچ گنده هه رو برداشت. گفتم این که خیلی زیاده پول ندارم! گفت خب دو نفریم عمو با هم بخوریم! گفتم نه اون زیاده یه چیز دیگه بردار. رفت یه ساندویچ کوچکتر برداشت. دیدم علاقه زیادی به سوسیس کالباس داره و دیدم اگه کالباس نخوره چیز زیادی رو توی زندگیش از دست نداده. خلاصه یه سالاد الویه براش خریدم. گفت عمو نونش رو هم خودم میخرم. یه آب میوه هم برای خودم برداشتم. همش شد شونزده هزار تومن. شونزده هزار تومن رو کارت کشیدم. گفت عمو یه نون هم میخری فقط هزار تومنه. گفتم نه دیگه اونو خودت گفتی میخری! گفت خیلی ممنون عمو و کیسه اش رو برداشت و رفت!
میگویند خورشید همیشه
از شرق طلوع میکند
و از غرب غروب
من اما
نظر متفاوتی دارم
من فکر میکنم
خورشید همیشه
از یکجا طلوع میکند
و از یکجا غروب میکند
به نظر من همه ما را
با شرق و غرب
فریفته اند
اگر شرق و غربی نبود
آنگاه مکان از میان
برداشته میشد
و ما میماندیم و زمان!
این استقلال چه کرد! با اینکه بازی رو در سفر بودم و ندیدم اما از اینترنت چک میکردم و واقعا از خوشحالی در دل کویر بال در آورده بودم!
آنروز که در برابر من قرار گرفتی
و مرا دوست خود خواندی
و با دستهایت
دستهای مرا فشردی
آن روز که تو مرا دوست خودت کردی
و من خود را دوست تو کردم
یک دنیا را به من هدیه دادی
بیا چون یک دنیا برایت هدیه دارم!
در روستای گرمه در نزدیکی روستا و کویر مصر در ایران چشمه ای وجود دارد که آب آن به قدری در هوای سرد صبح گرم است که باور نکردنی است. هر کسی پایش را در آب نگذارد حتما ضرر کرده است. ما هم تصمیم گرفتیم ضرر نکنیم! کفشهایمان را در آوردیم و پاچه هایمان را بالا زدیم و پای در آب نهادیم. در آب اطراف این چشمه ماهیانی زندگی میکنند که اگر پایتان را توی آب بگذارید خودشان را به پاهای شما میزنند. همینطور پشت سر هم خودشان را به پاهای شما میزنند! آنقدر که واقعا عجیب و تعجب آور است. شما احساس برخورد بدن این ماهی ها با پاهایتان را هرگز فراموش نخواهید کرد!
عجب بازی کرد استقلال.... امیدوارم که همینطور بترکونین همیشه....
خب همونطور که پیشبینی کرده بودم قیمت سکه داره به سه و نیم میلیون نزدیک میشه. جالبه بدونید که من برای این پیشبینی از روش periodicity detection استفاده کرده بودم که به نظر میرسه در مورد نوسانات بازار ارز در ایران خوب جواب میده. جالبه که بدونید بر طبق همین روش و بر طبق داده های از ابتدای انقلاب به بعد میشه از همین الان پیشبینی کرد که چهار تا هشت سال بعد قراره قیمت دلار و سکه دوباره چهار برابر بشه. امیدوارم که دولت فعلی و بعدی از هم اکنون به فکر باشند که سری بعدی که قیمت ارز چهار برابر بشه دیگه احتمالا قحطی میاد و مردم مملکت در فقری باور نکردنی فرو خواهند رفت. به قول یارو گفتنی این تو بمیری دیگه از اون تو بمیری ها نیستا! دلار پنجاه هزار تومن واقعا فاجعه هست ها! رشد نمایی قیمت دلار هر چند سال یکبار واقعا عجیب و خنده آور هست. به طور کلی این رشد نمایی به قدری ترسناک هست که به شدت من رو نگران آینده میکنه. با عرض معذرت از حسن و سایرین باید بگم که با شرایط فعلی من به هیچ عنوان آینده ای رو برای حکومت جمهوری اسلامی متصور نیستم. چرا که وقتی کار به جایی برسه که بیش از نود درصد مردم از تامین مایحتاج اولیه خودشون هم عاجز باشند دیگه نمیشه تقصیر رو به گردن مردم معترض انداخت. نظر من این هست که از همین الان شروع کنید و از همه متخصصین خودتون بهره ببرید و حتی از متخصصین خارجی بهره ببرید و حتی در سیاستهای خودتون تجدید نظر کنید و حتی در ایدئولوژی و عقاید خودتون تجدید نظر کنید و در هر چیزی که باید تجدید نظر کنید. این بار که گذشت اما بین چهار تا هشت سال آینده اون موعدی هست که این حکومت باید نشون بده که آیا به طور کلی پتانسیلی برای اداره کشور داره یا خیر.
آزادی
به شیکرکی میمونه
رو شیرنی بی دنگ و فنگی
که مال یه بابای دیگس
تا وختی ندونی
شیرنی رو چجوری باس پخت
همیشه همین
بساطه که هس!
با ترس یا با ریش گرو گذاشتن
دموکراسی دس نمیاد
نه امروز نه امسال
نه هیچ وقت خدا
منم مثل هر بابای دیگه
حق دارم
که وایسم روی دوتا پاهام
و صاحاب یه تیکه زمین باشم
دیگه ذله شدم از شنیدن این حرف
که : "هر چیزی باید جریانشو طی کنه، فردام روز خداس!"
من نمیدونم بعد از مرگ
آزادی به چه دردم میخوره
من نمیتونم شیکم امروزمو
با نون فردا پر کنم
آزادی بذر پر برکتیه
که احتیاج کاشته تش
خب منم اینجا زندگی میکنم نه؟
منم محتاج آزادیم
عینهو مث شما!
ما خیل نا امیداییم
خیل بی فکر و غصه ها
خیل گشنه ها
که هیچی نداریم وصله شیکممون کنیم
جایی نداریم کپه مون رو بذاریم
ما جماعت بی اشکاییم
که گریه کردنم
ازمون نمیاد!
روی جاده مرگت به تو برخوردم
راهی که از اتفاق پیش گرفته بودم
بی آنکه بدانم
تو از آن میگذری
هیاهوی جماعت که به گوشم آمد
خواستم برگردم
اما کنجکاوی
مانعم شد
از غریو هیاهو
ناگهان ضعفی عجیب عارضم شد
اما ماندم و
پا پس نکشیدم
انبوه بی سر و پاها با تمام قوت غریو میکشید
اما چنان ضعیف بود
که به اقیانوسی بیمار و خفه می مانست
حلقه ای از خار خلنده بر سر داشتی
و به من نگاه نکردی
گذشتی و
بر دوش خود بردی
همه محنت مرا.
پی نوشت 1: ترجمه از احمد شاملو
پی نوشت 2: بازگشت جاودانه همان
بی گاهان
به غربت
به زمانی که خود در نرسیده بود -
چنین زاده شدم در بیشه جانوران و سنگ،
و قلبم در خلا تپیدن آغاز کرد
گهواره تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی پرنده و بی بهار
نخستین سفرم باز آمدن بود از چشم اندازهای امید فرسای ماسه و خار،
بی آنکه با نخستین قدمهای نا آزموده نوپایی خویش به راهی دور رفته باشم
نخستین سفرم
باز آمدن بود
دور دست امیدی نمی آموخت
لرزان
بر پاهای نو راه
رو در افق سوزن ایستادم
دریافتم که بشارتی نیست
چرا که سرابی در میانه بود
دور دست امیدی نمی آموخت
دانستم که بشارتی نیست
این بیکرانه
زندانی چندان عظیم بود که روح
از شرم ناتوانی
در اشک
پنهان میشد
نمیدونم کیا سنشون قد میده که یادشون بیاد. اما خب بچه های اوایل دهه شصت حتما اون فیلم مصاحبه های انتخاباتی رو یادشون هست که سر انتخابات 84 درست شده بود. فیلم متشکل بود از افراد عامی و عادی پیر و جوانی که از اقصی نقاط کشور اومده بودند تا برای ریاست جمهوری ثبت نام کنن. یکیشون از دزفول اومده بود میگفت فرمان پایان جنگ رو من دادم به آقای ناطق نوری. یکیشون سپاه قدسی بود. میگفت امام گفته اگر کسی بتونه خدمت کنه کوتاهی کنه روا نیست. پرسیدن حتما باید رییس جمهور بشی که خدمت کنی؟ گفت حالا اینجا یا جای دیگه! یکیشون قالی میبافت. میگفت من اومدم که بگم من قالیبافم نه آقای قالیباف. یکیشون شاعر بود. یکیشون یه پسره بود با عکس چگوارا رو تیشرتش اومده بود. یکیشون هم یه آذری زبانی بود. کدخدای ده بود. با اتوبوس اومده بود. پرسیدن شما رییس جمهور شی چکار میکنی؟ گفت من مملکت رو بر مبنای چهار ساختار درست میکنم. بعدش ادامه داد... "چهار ساختار یعنی چییییی؟ ایگتیصادی، نیظامی، ایجتیماعی، سیاسی... چیز ایجتیماعی!" مجری گفت اینکه پنج تا شد. گفت نه چهار تا!!! یادم میاد که چقدر به بنده خدا خندیدیم... چند وقت پیش خبرش اومد که ایشون فوت کرده. حالا ولی دارم فکر میکنم. شاید بهتر بود بجای حسن مملکتو واقعا میدادیم دست ایشون که بر مبنای چهار ساختار بنا کنه...
امروز تو خیابون نزدیک پل سید خندان یه دختر جوون خوشگل شیک و پیک آرایش کرده ای جلومو گرفت گفت ده تومن میتونی بدی به من. شدیدا عرق کرده بود و نفس نفس میزد. گفتم برای چه کاری میخوای؟ گفت احتیاج فوری دارم، حالم خوب نیست. گفتم تو یا هنرپیشه ای یا واقعا احتیاج داری. ده تومن دادم بهش. البته بماند که دیروزش از یه خانم چادری بدون اینکه احتیاج داشته باشم دو جفت جوراب خریدم. میگفت ننه دیگه یخ کردم این دو جفت رو بخر تموم شه. اونیکی خانوم مسنی که با مانتو روسری و عصا نشسته بود سر پله صدقه میخواست بماند. دست فروش های توی مترو بماند. بچه های کار بماند. من نمیدونم این مملکت داره به کجا میره. پریروز سوار تاکسی بودم. هر چهار نفر دیگه ای که توی تاکسی بودن من جمله راننده همه جبهه رفته و ترکش خورده بودن. همشون بیچاره بودن و واسه یه قرون دست و پا میزدن. دارم فکر میکنم. توی این مملکت رزمنده بیچاره اس. چادری بیچاره اس. مسن عصا بدست بیچاره اس. دختر خوشگل شیک و پیک هم بیچاره اس. بچه بی پدر و مادر هم بیچاره اس . چه ساده همه اینها فراموش شده اند. چه ساده کسی به فکر اینها نیست. یعنی اگر کسی مشکل داشته باشه یا توی مشکل بدنیا اومده باشه توی این خراب شده دستش به هیچ جا نمیرسه. دست منم نمیرسه که چیزی رو درست کنم. ما باید تقدس این نظام رو به حساب کی بنویسم؟ میگفتن باید به حساب شهدا نوشت. همسنگر شهدا بیچاره اس. سر پیری مسافر کشی میکنه. خدایا واقعا از دست خالی بندیای حسن و سایرین خسته نیستی؟ پس کی قراره بلای آسمانی سرمون نازل بشه؟ پس کی قراره امام زمان ظهور کنه؟ پس کی؟
بیرادر من، خوایر من، این نوشته زیر که گذاشتم از نیچه هست. همانطور که میدونید نیچه پدر فلسفه جدید در غرب، پدر پست مدرنیته و پدر اگزیستانسیالیسم هست. حالا هی شوما بیگو حکومت مقدسه. من باور نمیکنم. البته حکومتهای دیگر هم مشکل دارند. کلا دنیای بهتری میبود اگر قدرت به نحوی مسالمت آمیز از دست حکومت به دست ملت می افتاد. حالا من ساز و کار اجتماعیش رو خیلی وارد نیستم متاسفانه ولی معتقدم میشه. اگر در این زمینه بیشتر تحقیقاتی انجام دادم و به نتایجی رسیدم حتما در این وبلاگ مینویسم.
جایی هست که ملت ها ورمه ها هنوز در ان هستند،اما نه اینجا نزد ما برادران،این جا دولت ها هستند.دولت؟دولت چیست؟
پس کنون گوش به من دارید تا کلام خویش را در باره ی مرگِ ملت ها در میان گذارم.
دولت نام دیرترین همه ی هیولاهایِ سرد است و به سردی دروغ می گوید و این دروغ از دهانش برون می خزد که منِ دولت،همان ملت ام.
این
دروغ است،
آنان که ملت ها را افریدند و بر فراز شان ایمانی و عشقی آویختند،افرینندگان بودند و این سان زندگی را خدمت کردند.اما نابود گران انان که بهر بسیاری دام می نهند و دولت می نامند اش. اینان یک تیغ و یک صدآز بر فراز آنان می اویزند.آنجا که هنوز ملتی بر جاست،دولتی در کار نیست و از او چون چشم بد و زیر پا نهادن سنت ها و حقوق بیزارند.این نشانه را به دست شما می دهم:
هر ملتی با زبان نیک و بد ِ خویش سخن می گوید،همسایه اش این زبان را در نمی یابد.او این زبان را بر پایه ی سنت ها و حقوق خویش بنا کرده است.اما دولت به همه ی زبان های نیک و بد ،دروغ می گوید و هر چه بگوید دروغ است و هرچه دارد دزدی است.همه چیزش دروغین است،این جانورِگزنده با دندان هایی که دزدیده است،می گزد.اندرونه اش نیز دروغین است.
#در هم کردن زبان نیک وبد:
من این نشانه را همچو نشانه ی دولت به دست شما می دهم،،براستی،این نشانه خواست مرگ است،براستی این اشارتی است واعظان مرگ را.پس بسیاران همچنان زاده می شوند ،دولت را برای زایدان ساختند.بنگر که بس بسیاران را چگونه به خود می فریبد،آنان را می دَرَد و می جَوَد و نشخوار می کند،از من بزرگتر بر روی زمین هیچ نیست،منم انگشت سامان بخش خدا.هیولا چنین می غرد وتنها دراز گوشان و کوته بینان نیستند که در برابرش به زانو می افتند.آوخ،او در گوش شما،شما جان های بزرگ،نیز دروغ های بی فروغش را زمزمه می کند،اوخ،او می شناسد دل های سر شاری را که خواهان بر باد دادن خویش اند.آری،او شما را می شناسد،شما چیرگان بر خدای کهن را،شما در نبرد خسته شدید و خستگی تان اکنون بت نو را خدمت می کند.او دوست دارد پهلوانان و شریفان را پیرامون خود گرد اورد،این بت نو.خوش دارد که در تابش خورشید وجدان های پاک خود را گرم کند،این هیولای سرد.اگر او را پرستش کنید شما را همه چیز خواهد داد،این بت نو،اینگونه برق فضیلت و نگاه چشمان پر غرورتان را بهر خویش می خرد،او می خواهد شما را همچو دانه ای برای به دام اوردن بس بسیاران به کار گیرد،
آری،
ابزاری دوزخی فراهم شده است،یک اسبِ مرگ که جرنگاجرنگِ زیور هایِ شوکتِ خدایی از آن بر پاست.
آری،
اینجا بسیارانی را مرگی فراهم کرده اند که بنام زندگی بر خویش می بالد،براستی چه خدمت جانانه ای به همه یِ واعظان مرگ.
دولت آنجاست که همگان از نیک و بد،زهر نوش اند،دلت انجاست که همگان از نیک وبد ،خود را بر باد می دهند،دولت انجاست که خود کشیِ اندک اندکِ همگان {زندگی } نام گرفته است.بنگرید این زایدان را،اینان آفریدگان سازندگان و گنجینه هایِ فرزانگان را می دزدند و دزدیده های خود را { فرهنگ } می نامند و همه چیز در دست شان به بیمار ی و بلا بدل می شود.بنگرید این زایدان را،همیشه بیمارند،زرداب خود را بالا می آورندو روزنامه اش می خوانند،یکدیگر را می بلعند اما یکدیگر را نیز نمی توانند بِگوارند.بنگرید این زایدان را،هر چه ثروت بیشتر گرد می کنند ،مسکین تر می شوند،در پی قدرت اند این ناتوانان،و نخست اهرم قدرت را ،پــــول می دانند.بنگرید بالا خزیدن این بوزینه گان چالاک را!نگرید که چگونه از بر روی هم بالا می خزند و اینگونه یکدیگر را به لای و لجن و گودال فرو می کشند.همگی در پی نزدیکی به اورنگ اند،این است جنونشان،چنان که گویی نیک بختی بر اورنگ تکیه زده است،ای بسا لای و لجن بر اورنگ تکیه می زند و ای بسااورنگ بر لای و لجن.انان همه در چشم من دیوانگانند و بوزینگان بالا خزنده و جانوران پر جوش و خروش،بت شان،آن هیولای سرد،نزد من بویناک است،نزد من،اینان همه،این بت پرستان همه،بویناک اند.برادران،می خواهید در دمه ی پوزه ها و آزهای ایشان خفه شوید؟همان به که پنجره ها را بشکنید و به هوای آزاد بجهید.از بوی گند دوری کنید،بپرهیزید از دود ودمه ی این قربانی های انسانی،زمین هنوز برای روان های بزرگ گشاده است،هنوز چه بسیار جای ها که باری تنهایان و جفت های تنها تهی است،چنان جاهایی که بر گردشان عطرِخوشِ دریاهای آرام وزان است.در های زندگی آزاد هنوز به روی جان های بزرگ گشاده است براستی هر چه کمتر داشته باشی،تو را کمتر دارند،خوشا اندک تهی دستی.آنجا،جایی که دولت پایان می گیرد،انسانیآغــــــاز می شود که زایــــــد نیست،آنجا سرآغاز سرود انسان بایسته است،سر آغاز آن نغمه ی یگانه و بی همتا.آنجا،جایی که دولت باز می ایستد .هان،برادران،نمی بینید رنگین کمان و پل های ابــــر انسان را؟!
چنیـــن گفـــت زرتشــــت.
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
...
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک
(احمد شاملو)
آهان راستی یادم رفت بگم در ادامه پست قبلی از وقتی مزخرفات حسن رو شنیدم با وجود تمام ارادتی که به موسوی دارم حتی به احمدی نژاد هم علاقه مند شدم!
نمیدونم فقط من اینطوریم یا شما هم از وقتی مزخرفات اخیر حسن رو شنیدید به ترامپ خیلی علاقه مند شدید؟!!!
به گزارش اقتصادنیوز محمدجواد ظریفگفت: «بالاخره پولشویی یک واقعیت در کشور ماست و خیلیها از پولشویی منفعت میبرند. من نمیخواهم این پولشویی را به جایی نسبت دهم، اما جاهایی که هزاران میلیارد پولشویی میکنند حتماً آنقدر توان مالی دارند که دهها و صدها میلیارد هزینه تبلیغات و فضاسازی کنند.» محمد جواد ظریف افزود: «با این وضعیت ما نمیتوانیم با فضاسازیها مقابله کنیم. کسانی که یک قلم معاملهشان ممکن است ۳۰ هزار میلیارد باشد فضاسازی کردهاند. آنها میتوانند بودجه وزارت خارجه را هزینه یک قلم فضاسازیشان کنند.» ظریف افزود: «مجموع بودجه دلاری و ریالی وزارت امور خارجه ١١٠٠ میلیارد تومان است یعنی کمتر از بودجه برخی دستگاه های فرهنگی که با ارگان های قدرتمند کشور ارتباط دارند و ما نمی توانیم با آن فضاسازی مقابله کنیم.» ظریف اما بلافاصله یادآوری کرد که قصد ندارد دستگاه خاصی را متهم به فضاسازی علیه تصویب لوایح مبارزه با پولشویی کند: «من هیچ دستگاهی را متهم نمیکنم. من افرادی که در این قضیه منافع دارند را پشت القا این تصورات میدانم.»
ظریف همچنین در گفتگو با خبرآنلاین با پرداختن به موضوعات دیگر گفت: «به امور آمریکا بی توجه نیستیم اما اینکه برخی فکر می کنند ما به امید جمهوریخواهان یا دموکراتها نشسته ایم که کدام روی کار می آیند به هیچ وجه درست نیست. سیاست خارجی کشور ما براساس توانمندی ها و ظرفیت های داخلی بنا شده است. ظریف در واکنش به دروغ سازی نسبت به تمایل دستگاه سیاست خارجی ایران به پیروزی دموکراتها به خبرآنلاین گفت: «یک پلنگ کاغذی می سازند، بعد همان را شکار می کنند و خوشحال می شوند.»
ظریف در مواجهه با این پرسش خبرنگار که آیا درباره پولشویی کدی هم دارید؟ پاسخ داد: «اگر داشته باشم هم نمیتوانم اعلام کنم!»
پی نوشت: از جواد درخواست داریم در مورد مساله پلنگ کاغذی بیشتر توضیح ارائه کنند :دی
زندگی شوخی نیست
جدی بگیرش
کاری که فی المثل یکی سنجاب می کند
بی این که از بیرون و آن سو ترک انتظاری داشته باشد...
تورا جز زیستن کاری نخواهد بود
زندگى شوخى نیست
جدّى بگیرش
اما بدان اندازه جدّى که
تکیه کرده به دیوار فی المثل، دست بسته
یا با جامه ی سفید و عینکى بزرگ در آزمایشگاهى
بمیرى تا دیگر آدمیان بزیند،
آدمیانى که حتا چهره شان را ندیدهاى؛
و بمیرى در آن حال که میدانى
هیچ چیز زیباتر، هیچ چیز واقعى تر از زندگى نیست.
جدّیش مىگیرى
اما بدان اندازه جدّى
که به هفتاد ساله گى فی المثل، زیتون ْبُنى چند نشا کنى
نه بدین نیّت که براى فرزندانت بماند
بل بدان جهت که در عین وحشت از مردن به مرگ باور ندارى
بل بدان جهت که در ترازو کفه ى زندگى سنگین تر است!
خب همونطور که پیشبینی میکردم استقلال خیلی زود از جام حذفی کنار رفت. یه توصیه استقلالی دارم به مدیران استقلال. به جای اینکه بخواید شتابزده عمل کنید و به فکر جبران مافات در این فصل باشید برید دنبال تیم ساختن. فرض کنید ادامه فصل صرفا بازی تدارکاتیه برای ساختن یک تیم هماهنگ. استقلال اصلا هماهنگ نیست و اصلا باهوش بازی نمیکنه. از فضاها خوب استفاده نمیکنه. اصلا نمیبینیم بازیکنی از دفاع حریف یا از گوشه ها فرار کنه. اینها همه چیزهایی بود که از استقلال در گذشته به اندازه موهای سرمون دیده بودیم. امیدوارم استقلال از ناکامی این فصل درس گرفته باشه و به دنبال ثبات تیمی و مدیریتی باشه. بتونه بازیکنهاش رو حفظ کنه و برای فصل آینده تیم بهتری درست کنه. این استقلال در قواره گرفتن سهمیه آسیا نیست.
میگم حسن وقتی میگه افزایش قیمت ارز فقط روی یک درصد از کالاها تاثیرگذار بوده دقیقا منظورش چیه؟ مثلا لوازم یدکی ماشین؟ یا رب گوجه فرنگی؟ یا کلوچه نادری؟ یا قهوه؟ البته پفک خیلی گرون نشده و از این بابت از حسن متشکریم. به نظرم حسن معنی درصد رو خیلی خوب متوجه نشده. شایدم منظورش این بوده که روی یک درصد از کالاها تاثیر نداره و اشتباه کرده. یعنی منظور حسن چی بوده از اون حرف؟ نکنه حسن توی روز روشن تو روی هممون دروغ گفته باشه و خودش خبر نداشته باشه؟
نتانیاهو به عمان سفر میکنه و بعد ایران از عمان انتقاد میکنه که بابا ما رو شما حساب کرده بودیم چرا نتانیاهو رو راه دادید. کی قراره کنار بیان با این واقعیت که دنیا اونطوری که اونا دلشون میخواد نیست؟
به نظر من این فصل چندتا تیم خیلی عالی توی لیگ هست مثل پدیده و سپاهان و پرسپولیس و تراکتور که استقلال از پس هیچکدوم بر نمیاد. نه تو لیگ و نه توی جام حذفی. و فصل بعد استقلال رو در لیگ قهرمانان آسیا نخواهیم دید. اینهمه طرفدار داره استقلال مثل خودم و جا داره که یکمی در سیستم باشگاهداری خودش تجدید نظر کنه. حداقل الان که شفر توی باشگاه هست باید از تجربیاتش برای آینده استفاده بشه. در حال حاضر که بعیده این تیم به جایی برسه.
هر چی به خودم فشار آوردن نتونستم در قبال تایید خبر کشته شدن جمال قاشقچی در کنسولگری عربستان در ترکیه بی تفاوت بمونم. خب درسته که من به شدت از گروههایی نظیر اخوان المسلمین بیزارم و جمال قاشقچی حامی این گروهها بوده اما این دلیل نمیشه که بتونم در مقابل یک قتل و کشتار اینچنینی ساکت بمونم. واقعا نمیدونم چی باید گفت و یا چی میشه گفت و چطور میشه یک دستگاه سیاسی رو پس از ارتکاب چنین عملی قضاوت کرد. اما خب این لکه بسیار ننگینی بود در تاریخ سیاسی عربستان سعودی و مشخص میکنه که اونها هنوز فاصله زیادی با تبدیل شدن به یک سیستم مترقی دارند و با ادا و ظاهر سازی به هیچ عنوان نمیتوانند خودشون رو به یک سیستم مترقی تبدیل کنند. جا داره که سازمانهای حقوق بشری نظیر عفو بین الملل در مورد این قتل موضع گیری کنند و همونطور که بی طرفی خودشون رو پیش از این هم با محکوم کردن عربستان سعودی در زمینه حملات بی ملاحظه شون به مردم بیگناه یمن ثابت کردند در این زمینه نیز عربستان رو محکوم کنند. ای کاش دنیا جای بهتری بود و ای کاش سیستمهای سیاسی دنیا با اینهمه ادعایی که دارند اندکی مسائل ابتدایی بشری رو که حتی هر کودکی قادر به درک اونها هست بیشتر رعایت میکردند.
میگم اینهمه گیر دادن به انگلیسی صحبت کردن جواد خیابانی واقعا درست نیست. قبوله که یک سری مشکلات داشت بخصوص در زمینه گرامر اما به هر حالت منظورشو رسوند. مثلا شما فکر میکنید چند درصد مردم ما و یا چند درصد مهاجران در کشورهای انگلیسی زبان بهتر صحبت میکنند؟ مثلا اینطوری فکر کنید که شهامتش چقدر خوبه که میتونه جلوی دوربین انگلیسی صحبت کنه و اینقدر مسخره نکنید. مسخره کردن در کل کار اخلاقی نیست.
باید افکارم را جایی روی کاغذ یا روی دیوار بنویسم
باید از عصبیت ها دوری کنم
باید واقعیت ها را در نظر بگیرم
باید حرفهایم را برای خودم تکرار کنم
باید دیگران را در آیینه ذهنم نگاه کنم
و عکس العمل هایشان را جدی بگیرم
حتی اگر عکس العمل هایشان دشمنانه باشد
باید آنها را بشناسم
باید شما را بشناسم
باید خودم را بشناسم
میگم در پاسخ به این حمله تروریستی اهواز سپاه باز چهار تا موشک در کرد و گفتن داعشو زدیم. من برام یه سوالی پیش اومده! شما اگر جای داعش رو میدونستید و میتونستید بهش موشک بزنید چطوره که باید حتما حججی میرفت کشته میشد؟ نمیتونستید از قبل به داعش موشک بزنید؟ چرا شما از جای داعش خبر دارید ولی فقط وقتی حمله تروریستی میکنند به داعش موشک میزنید؟ مگه نمیگید که ما در جنگ با داعشیم؟ خب حتما باید صبر کنید داعش حمله تروریستی کنه بعد بزنیدش؟ نمیتونستید از اول داعش رو بزنید؟ این برای من واقعا خیلی جای سواله که چطور شما در قبال دونستن جای داعش اینهمه خونسرد هستید.