اگر من خاتمی بودم درسته که اولا ناراحت میشدم از اینکه وبلاگ نشتیات باهام حال نکرد، اما بعدش چون کاری نمیتونستم بکنم میرفتم خودمو دار میزدم. اگر ممنوع التصویرم به هر دلیلی و ویلاگ نشتیات با ممنوع التصویریم حال کرد به ممنوع التصویریم اعتراض نمیکردم، حتی اگر ممنوع التصویریم برطرف شد که خوابشو ببینم، واسه اینکه وبلاگ نشتیات ناراحت نشه خودم میرفتم خودمو ممنوع التصویر میکردم.
والله قسم یه عده ای تو دنیا بودن دلم میخواست بهشون بگم ببین تو اگه از راه علم پول درمیاری من بعد از اینکه تو علم ترکوندم میرم ترک تحصیل میکنم و همونم شد و من تو علم ترکوندم و بعد ترک تحصیل کردم که اخیرا یکی از توپ ترین کارای دنیاس، والله به خدا نمایشگاه اتومبیلی بعضی وقتا بیشتر سرش میشه از استاد دانشگاه، کسی که ه رو از ب تشخیص نمیده واسه چی میکنن استاد دانشگاه، حالا باز دوباره نرین کلتون احمدینجادی نمایشگاه اتومبیلی صف بکشید دم وبلاگم که حوصله ندارم، مث این خاتمیا که استراتژی سازندشون اینه که ا ول قد احمدینجادو مسخره کنن، بعدش به خاطر تکریم قد کوتاها و به ویژه رییس جمهوری و به ویژه تر روش صحیح اصلاح کردن مث سادیسمیا با احمدینجاد حال کنن، بابا یکی نیس به خاتمی بگه قرصاتو به موقه بخور، هنوز ممنوع التصویریییی هاااااا، حالا من شانس آوردم قدم کوتاس تبرئه شدم، وگرنه که کلاهم پس معرکه بود...
پی نوشت: گفتم اقلا محض احتیاط سارکوزی رو که قدش مث خودم کوتاس بزنم تو سر خاتمی که یه وقت کم نیاد، دمش گرم سارکوزی هم زد خاتمیو ممنوع التصویر کرد، از بیخ گوشمون رد شد!
پاسخ بسیار مناسبی به کلیه کم خردانی که کارشان صبح تا شب پرسیدن سوالی است که بعدش چی؟ و همیشه مغز ناچیز و ناتوان خود را محصور در دیوارهای "پوشالی" سیاسی میپرورانند این است که بعدش هیچی! بعدش خدا بزرگه! به یه وضع نمایی خدا بزرگه و خلاصش اینکه کسانی هم فهم سیاسی درست دارند یا سیاسیون خوبی هستند یا سیاسیون خوبی از آب در آمده اند یا از آب در آمده بودند یا از آب در خواهند آمد، کسانی هستند که ذهن و زندگی خود را محصور در دیوارهای "پوشالی" سیاسی نمیپرورانند. کسانی هستند که فهم خود را در زندگی فراتر از آن به چیزهایی گره میزنند که به وقت مقتضی توانایی دو دوتا چهارتا کردن لازم را داشته باشند!
پی نوشت: به قول حضرت حافظ که میفرماید "زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست ... در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست ... در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست ... بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست... دیگه ببخشید اینیکی خیلی خنده دار از آب در نیومد اما گفتم اکثر شماها که کم خرد نیستید، محض احتیاط اینیکی رو هم بنویسم که یه وقت کم خردان اشتباهی از خنده روده بر نشن!
خب، چشمم روشن، چشمم روشن، همونطور که همه حضار شاهد بود انتخابات تمام شد و اصلاح طلبان یکی غز از دیگری رای آورد بجز مژگان آژیده که به تیرک خورد. پس پسونفردا که دیگه همشون راه یافتن. در این میان پیام من به همه راه یافتگان به ویزه ننه خاتمی اینست که یا از من حمایت میکنید یا از ننه خاتمییییی! من آبم هرگز با ننه خاتمس تو یه جوپ نمیره، خود دانید. ذت زیاد، بد زیاد!
از کرامات او چنان بگویند که روزی خود را بر همه آشکار ساختی و نعره ها بزدی و چنان شد که همه بدانستند او آشکار گشته است و سپس پنهان گشتی و چنانکه همه سرگشته و حیران ندانستند چون شده است و او به کجا گریخته است او را یافتندی و پرسیدندی که از آن عالم غیب که بودی برای ما تهفه ای بیاور: " او نیز پاسخ بدادی که برایتان اشانتیونی آورده بودم که همه را مصرف کرده و تمام شده اید". پس از آن ماهها پنهان گشتی و دیگر اشانتیونی نیاوردی.
روزی کم خردی او را اصرار کردی که اشانتیون دیگری بیاور و او باز نعره ها زدی و درها بر هم کوبیدی و او خود بدانستی که او باز اشانتیونی آورده است و پس آن چرتها بزدی و آرزو کردی دیگر اشانتیونی نیاوردی!
در احوالات او چنین گویند که چون او پنهان بگشتی ماهها از قرار روزی ده بار کسانی هر بار بر او آشکار بگشتی تا او به خاطر آورد که آشکار گشته است اما او انکار بکردی و بگفتی : " آنکه بر من آشکار گشت خود آشکار گشته است چون من شما را پیش از آن اشانتیونی داده ام!"
هر بار که کسانی بر او آشکار گشتی او خود آشکار نگشتی و از آشکار گشتن آنان خوشنود بگشتی اگرچه آنان خود ملول گشتی و همواره آرزوی آشکار گشتن دوباره او را داشتی. روزی دیگر آشکار بگشتی و اشانتیونی ندادی و همه خمیازه ها سر دادی و او بدانست که آنها یا به مرض سادیسم مبتلا گشتی یا به مازوخیسم و سپس آنها را ترک بکردی و سالهای متمادی آشکار نگشتی!
گویند روزی ترکی به او نزدیک گشتی و بگفتی "قابیل" تو نیستی منم "قابیل"! و او از لهجه آن صرف نظر کردی و سپس نعره ها بزدی و او را بر زمین کوبیدی تا از شر هابیل در امان بماند، هم خود و هم دیگری!
گویند روزی او را نزدیک گشتی و گفتی کسانی به تو نظر بد دارند و از تو بدشان میاید. سپس او دهان بگشادی و آشکار گشتی و بگفتی: " اونمیشهچه ازشون بدمون میاد، اونمیشهچه ازمون بدشون میاد!" و همه معنی "اونمیشهچه" بفهمیدی و سالها غیر از "اونمیشهچه" کاری نکردی و گند "اونمیشهچه" درآوردی و همه بدبخت و حیران به نزد او آمدندی و گفتندی ما از "اونمیشهچه" چنان که تو بهره مندی بهره مند نیستیم، ما را نیز بهره مند ساز و او سپس آشکار گشتی و نعره ها بزدی و درها بر هم کوبیدی و آنان را اشانتیونی دیگر بدادی و همه را از "اونمیشهچه" بهره مند ساختی، چنان که آنان نفهمیدی و تنها در عالم غیب از آن بهره مند شدی.
گویند پس از آن دگرباره ماهها از قرار روزی ده بار کسانی به او نزدیک گشتی تا او آنها را به خاطر آورد و آشکار گردد و سپس او پنهان گشتی و تخمه ها بشکستی و سر به چاه زنخدان فرو بردی!
پس از آن دیگر کسی او را ندیدی و همه در حسرت اشانتیونی دیگر سوختندی اگرچه اینبار نیز معنی "اونمیشهچه" نفهمیدندی و ماهها از قرار روزی ده بار بر او آشکار گشتندی و او همواره خود را پنهان میساخت و در چاه زنخدان تخمه بشکست(ی)!
شاس مرا، ماست مرا، اسکل نمشاس مرا
شاس تویی، ماست تویی، شاس نگون بخت مرا
...
تاس مرا، کاست مرا، عاقبت باس مرا
تاس تویی، آس تویی، دشمن بدخواه مرا
...
فاز تویی، کاااااز تویی، ناز تویی، راز تویی
راز مرا، داس مرا، عاقبت بیییییل تو را
...
تیغ مرا، بیغ مرا، دشمن بد ریق مرا
تیغ تویی، بیغ تویی، شاس نگون بخت مرا
...
تیز تویی، ریز تویی، سابقه لیز تویی
تیز مرا، لیز مرا، سابقه لیز مرا!
...
ویییییر تویی، دیر تویی، کاسب زنجیر تویی
پیر مرا، شیر مرا، اسکل بدخواه مرا
...
شاس بلا، داس بلا، راست بلا، کاست بلا
فااااااز بلا، کاااااز بلا، دشمن بدباز مرا!
شتر سواریییییی ی ی ی ی ی ی ی .... دوللا دوللا نمیشه....
پی نوشت: میگم بمون میگیی نمیشه، میگم برووو میگی نمیشه،، میگم میششه میگی نمیشه، یک بوم و دو هوا نمیشه، یک بوم و دو هوا نمیششه!