نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

میدونید؟ به نظرم مهمترین چیز زندگی اینه که نباید زندگی رو سرسری گرفت! یعنی زندگی به حد کافی چیز واضحی نیست؟ یعنی به نظرتون خرزوخان از زندگی واضحتره؟

هیکل میکل میزوووووووووووووووون....

خرزو خان

میدونید چرا دست و دلم درست و حسابی به نوشتن نمیره؟ از دیروز تا حالا بخصوص بعد از قضیه این گربهه یه حسی بهم دست داده که انگتر رفتم در خرزو خان، نمیدونم تو این حس و حال پرسته تو نشتیات بنویسم یا نه؟ یه وقت نگرانم نکنه چیز ناجوری از ذهنک نشت کنه، وقتی آدم اونجوری میشه چکار باید کرد؟

خب به نظر میرسه که یه عده با این وبلاگ حال کردن، دیگه مغزم داره دود ازش بلند میشه اینقدر که نشت کردم، البته این پایان نشتیات نیست و مطمئنا نشتیات راه دراز و پر پیچ و خمی رو در پیش خواهد داشت. ضمنا یو اف سی 196 هم نمام شده انگار و نتایج عجیب، جالب و در جای خود قابل تاملی رقم خورده، یکم به همین چیزا فک کنید تامن مغزم خنک شه ببینم در ادامه کی حال خوندن داره و کی نداره، در ضمن داشتم فکر میکردم نشتیات هرچقدر از سیاست فاصله بگیره احتمالا هم برای سیاست بهتر میشه و هم برای نشتیات که خب متاسفانه اونطوری نشد و این هم خودش خیلی جای تامل داره هم برای سیاست و هم برای نشتیات، فعلا ذت زیاد،

داشتم برمیگشتم خونه که لب خیابون یه گربه ای همینجور یه نگاهی بهم انداخت و بعدش هم پرید وسط خیابون بین سه چهارتا ماشین که پیش خودم گفتم ای واااااییی الانه که یک صحنه دلخراش گربه با ماشین در راهه که بعدش گربههه خیلی مسلط لب خط دو سه تا ماشینو دیریب زد و بعدش هم از خیابون به سرعت رد شد. هم خیالم یکم از بابت خاتمی راحت شد هم روم کم شد واقعا!

پیشنهاد من به خاتمی

پیشنهاد من به خاتمی اینه که اگر مشکلی چیزی با این وبلاگ داره درست و حسابی خودش بیاد جلو مثل دوتا سیگاری با هم صحبت کنیم وگرنه که من مختارم نظر شخصی خودمو در مورد ایشون داشته باشم...

اگر من خاتمی بودم

اگر من خاتمی بودم درسته که اولا ناراحت میشدم از اینکه وبلاگ نشتیات باهام حال نکرد، اما بعدش چون کاری نمیتونستم بکنم میرفتم خودمو دار میزدم. اگر ممنوع التصویرم به هر دلیلی و ویلاگ نشتیات با ممنوع التصویریم حال کرد به ممنوع التصویریم اعتراض نمیکردم، حتی اگر ممنوع التصویریم برطرف شد که خوابشو ببینم، واسه اینکه وبلاگ نشتیات ناراحت نشه خودم میرفتم خودمو ممنوع التصویر میکردم.



حرف دلم درباره علم

والله قسم یه عده ای تو دنیا بودن دلم میخواست بهشون بگم ببین تو اگه از راه علم پول درمیاری من بعد از اینکه تو علم ترکوندم میرم ترک تحصیل میکنم و همونم شد و من تو علم ترکوندم و بعد ترک تحصیل کردم که اخیرا یکی از توپ ترین کارای دنیاس، والله به خدا نمایشگاه اتومبیلی بعضی وقتا بیشتر سرش میشه از استاد دانشگاه، کسی که ه رو از ب تشخیص نمیده واسه چی میکنن استاد دانشگاه، حالا باز دوباره نرین کلتون احمدینجادی نمایشگاه اتومبیلی صف بکشید دم وبلاگم که حوصله ندارم، مث این خاتمیا که استراتژی سازندشون اینه که ا ول قد احمدینجادو مسخره کنن، بعدش به خاطر تکریم قد کوتاها و به ویژه رییس جمهوری و به ویژه تر روش صحیح اصلاح کردن مث سادیسمیا با احمدینجاد حال کنن، بابا یکی نیس به خاتمی بگه قرصاتو به موقه بخور، هنوز ممنوع التصویریییی هاااااا، حالا من شانس آوردم قدم کوتاس تبرئه شدم، وگرنه که کلاهم پس معرکه بود...


پی نوشت: گفتم اقلا محض احتیاط سارکوزی رو که قدش مث خودم کوتاس بزنم تو سر خاتمی که یه وقت کم نیاد، دمش گرم سارکوزی هم زد خاتمیو ممنوع التصویر کرد، از بیخ گوشمون رد شد!

بعدش چی؟

پاسخ بسیار مناسبی به کلیه کم خردانی که کارشان صبح تا شب پرسیدن سوالی است که بعدش چی؟ و همیشه مغز ناچیز و ناتوان خود را محصور در دیوارهای "پوشالی" سیاسی میپرورانند این است که بعدش هیچی! بعدش خدا بزرگه! به یه وضع نمایی خدا بزرگه و خلاصش اینکه کسانی هم فهم سیاسی درست دارند یا سیاسیون خوبی هستند یا سیاسیون خوبی از آب در آمده اند یا از آب در آمده بودند یا از آب در خواهند آمد، کسانی هستند که ذهن و زندگی خود را محصور در دیوارهای "پوشالی" سیاسی نمیپرورانند. کسانی هستند که فهم خود را در زندگی فراتر از آن به چیزهایی گره میزنند که به وقت مقتضی توانایی دو دوتا چهارتا کردن لازم را داشته باشند!


پی نوشت: به قول حضرت حافظ که میفرماید "زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست ... در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست ... در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست ... بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست... دیگه ببخشید اینیکی خیلی خنده دار از آب در نیومد اما گفتم اکثر شماها که کم خرد نیستید، محض احتیاط اینیکی رو هم بنویسم که یه وقت کم خردان اشتباهی از خنده روده بر نشن!

هرچی گفتیم ور نزنیم امروز نشد، اشالله فردا دیگه ور نمیزنم.

سوال فلسفی جدی!!!

داشتم فکر میکردم به اینکه صراط مستقیم با آهنگ "ناثینگ الس مترز" متالیکا چه فرقی میکنه؟ که یادم افتاد تو این خراب شده اوضا یه جوریه که انگار متالیکا یه چیزیش هست. تیریپش هم همچین سنگین بلنده متالیکا تو دنیا هم خیلی های دیگه فکر میکردن یه چیزیش هست ولی خب خیلی ها هم خوب فهمیدن خداروشکر و متالیکا صداش به یه جایی رسید. داشتم فکر میکردم یه سوال جدی هم از همه علما و چلما و معلم دینی و پرورشی سابقمون بپرسم که داااش اگه امام زمان یه روزی ظهور کنه اونوقت خداااای نکرده خدااااای نکرده با احمدینجاد حال نکنه اونوقت باید چکار کرد؟ مثلا بره پیش خاتمی که خاتمی بعدا ارجاع بده به احمدینجاد؟ یا بره مجمع تشخیص مصلحت با رفسنچانی در میون بذاره؟ یا باید چکار کرد خلاصه. از اونجا که فراهم کردن مقدمات ظهور امام زمان خیلی چیز مهمی هست به نظر من از همین حالا بر همه مسلمین واجبه که به این مساله مهم فکر کنن که اگر احیانا امام زمان با احمدینجاد حال نکرد چه باید کرد. با تشکر از کلیه علما و چلما.

آخ امروز از کله سحر

آخ امروز از کله سحر تصمیم گرفتم زیاد ور نزننننننم، تا بوق شب! بجاش بیشتر رو دمبل و وزنه تمرکز کنم.

جا داره در ضمن یه تشکز ویژه هم از دوست چینیمون به عمل بیاریم که حرکات دمبل رو در ویدیویی به خوبی روی اینترنت در وبسایت سیکس پک دات کام قرار داده بود و من خودم در گ،گل جستجو کردم و دیدم، در ضمن این لطیفی اسپورت چی میگه که ورزش شکم کافی نیست برای آب کردن شکم، بیاد، درستشو من خودم بهش یاد بدم. اینلم انگار تنهشون به تنه کاناداییها خورده، البته نه جی اس پی، که درستشو خودش از اول توضیح داده بود، در ادامه لین بنده خودای سیگاری که نشون میده تلویزیون به خاطر سیگار دچار پیری زودرس شده، یا از خودش بدش میاد، یا دروغ میگه، یا آدم خود فروشیه، یا دلش واسه وبلاگ من تنگ شده که درباره اش چیزی بنویسم!

پیام من به خودم

داشتم فک میکردم که چقدر قشنگ داشتم درباره داداشمون صحبت میکردم که به تازگی از فضا برگشته باز دوباره یاد یه مسایل انکر الاصواتی افتادم که که تا ناف ایتالیا سوخت. ببخشید. باهاس ح،تسمو بیشتر جمع کنم. به فضا، به ته اقیانوس، به هر چیزی که خون آدمو خیلی کثیف نمیکنه. این شد که به آقای مجری رو آوردم. آخه میدونید چیه، عروسک که خاتمی نیست گندش دربیاد، آخ باز گفتم خاتمی، باز نزدیک بود اوقاتم تلخ شه، آخ من یاد اون چشمای مثل وزغ خاتمی که میفتم البته ببخشیدا چشاش مث وزغ هم نباشه حتما مث وزغ میبینه، گفتم اقلا به عروسک رو بیاریم که اسن کم خردان دوباره فردای روزی اسیر هوای نفس و نفس عماره نشن بیفتن به جون زندگی همون. البته بیش از اون که باید احساس مسوولیت کردم و بیش از اونکه باید احتیاط کردم. که اونم شما بذارید به حساب میزون بودن هیکل میکل. وگرنهپهیچکدومتون خدای ناکرده یه وقت تو خونه یا جلوی کس دیگه اس از این کارا نکنیداووواااااا، گفتم که اگه این اصلاح طلبا یه بار دیگه هم گند بالا آوردن اقلکا یه گزینه جایگزین داشته باشید، مووووو، البته به زبون جنوبی بخونید که ضایع نشید، ذت زیاد.

پیام من به آقای مجری

داداش شما خودتو بیخود نگران نکن. من یکمی الان سرم شلوغه این دست و رو نشسده ها رو که جمع و جور کنم بعدا یکمی اوضاع درست میشه. شما فعلا خودتو ناراحت نکن.

پیام من به اصلاح طلبای انتخاب شده

ببین داداش، ببین آبجی، پیش از اینکه بخواید کام منو به خاطر تازه انتخاب شدنتون تو مجلس بر طبق عادت معهود تلخ کنید بذارید یه چی بهتون بگم. من به این سادگیا از هر کسی حمایت نمیکنم. من که دیگه تو علم به حد کافی ترکوندم. نیازی به این حرفا ندارم. قبل از اینکه بخوام از شماها حمایت کنم و بدلیل حمایت کاممو تلخ کنید و فیلتون یاد هندستون کنه! بذار درست و حسابی یه چی بهتون بگم. من اول باید حساب کتابمو با ولی اوباما صاف کنم که یه وقت گندی چیزی بالا نیاره. در ادامه همتون به صف ، از نفر اول کت شلوارتونو تنتون کنید راه بیفتید برید مجلس چایی اولو بزنید زیر ماتحتتون که یکی گرم شد خودتون خوب فهمیدید که چطوری باید تحت الشعار قرار بگیرید، بعدش سر فرصت یکی یکی همتونو بررسی میکنم ببینم کدومتون بدرد میخورید.

البته جا داره از همینجا از ایسگو درخواست کنیم که زین پس به جای وبلاگ تمرکزشو بیشتر روی فوتبال منعطف کنه که یه وقت خدای نکرده تحت الشعار نگیره...

پیام من به تینیجرهای نسل جدید

خیلی خب حالل از ا نجایی که انگار از قضیه علی بابا و سندیاد به اونور نظر تینیجرا اهمیت بالایی پیدا کرده در دمور مملکتی، جاداره چند نکته رو خاطرنشان کنم که: 1) بچه جون اول اونقد پسته نخور کالریش بالاس شیکم نیاری، 2) اگه به وبلاگ من حسودیت میشه اینکه کاری نداره خب خودتم برو یه وبلاگ درست کن، من که دستم به جایی بند نیست، 3) همونطور که تنی چند از شهدای جنگ تحمیلی هم فرمودند، فردایی پسونفردایی خدای نکرده سوار تاکسی شدم به طور تصادفی ترمز برید، سنگی چیزی روم پرت شد، سوار آسانسور دچار برق گرفتگی شدم، نمره فلان بیسارم از فلانی بهتر شد جایی شری چیزی شد، یه خاطر کمالاتم بهتون بر خورد، خلاصه همه و همه از باااااااابت چییییییییی؟ بچه جون برو به ریش بابات بخند!

درباره تحت الشعار

درباره تحت الشعار جا داره دوباره اشاره کنم که درسته که انتخابات مذلف ما تحت الشعار وبلاگ نشتیات قرار گزفت. اما داش اینبار اقلا قبل از اینکه داعش باز از بلژیکی فرانسه ای جایی، کفار ملحد کنسرت برو سراسر دنیارو تهدید کنه، اینبار یا اقلا شلوارتو خودت بکش بالا، یا دیگه اونقد نکش کمتر بکش، یا به یوانا جی چک بگم یه آپرکات حروم چونه ات کنه، یا اقلا از علم کامپیوتر و دیتابیس راتو بکش برو بیرون، یا حداقل برو لهجه اتو درست کن، یا برو لهجه اتو عوض کن! که چیییییییط؟ داداش؟ از سر صب تا حالا یه جورایی شده که انگار بگی نگی، از خلاف آمد عادت بطلب کام که من چی؟ من کسب جمعیت از آن زلف پلیچان کردم!

یو اف سی 196

درباره هیکل؟ هیکل میکل میزووووووووون! بخصوص که یو اف سی بعدی هم پر رااااههههه!

پس از انتخابلت...

خب، چشمم روشن، چشمم روشن، همونطور که همه حضار شاهد بود انتخابات تمام شد و اصلاح طلبان یکی غز از دیگری رای آورد بجز مژگان آژیده که به تیرک خورد. پس پسونفردا که دیگه همشون راه یافتن. در این میان پیام من به همه راه یافتگان به ویزه ننه خاتمی اینست که یا از من حمایت میکنید یا از ننه خاتمییییی! من آبم هرگز با ننه خاتمس تو یه جوپ نمیره، خود دانید. ذت زیاد، بد زیاد!

So dead, FOR EvAaaaaaa...

داداشمون که بعد از یکسال از فضا برگشت و هممونو خوشحال کرد. یکی نبود سوال کنه شما تو فضا بودی چیکار میکردی؟ حوصله است سر نمیرفت؟

اندر احوالات شیخ قابل ابن عیار....

از کرامات او چنان بگویند که روزی خود را بر همه آشکار ساختی و نعره ها بزدی و چنان شد که همه بدانستند او آشکار گشته است و سپس پنهان گشتی و چنانکه همه سرگشته و حیران ندانستند چون شده است و او به کجا گریخته است او را یافتندی و پرسیدندی که از آن عالم غیب که بودی برای ما تهفه ای بیاور: " او نیز پاسخ بدادی که برایتان اشانتیونی آورده بودم که همه را مصرف کرده و تمام شده اید". پس از آن ماهها پنهان گشتی و دیگر اشانتیونی نیاوردی.

روزی کم خردی او را اصرار کردی که اشانتیون دیگری بیاور و او باز نعره ها زدی و درها بر هم کوبیدی و او خود بدانستی که او باز اشانتیونی آورده است و پس آن چرتها بزدی و آرزو کردی دیگر اشانتیونی نیاوردی!

در احوالات او چنین گویند که چون او پنهان بگشتی ماهها از قرار روزی ده بار کسانی هر بار بر او آشکار بگشتی تا او به خاطر آورد که آشکار گشته است اما او انکار بکردی و بگفتی : " آنکه بر من آشکار گشت خود آشکار گشته است چون من شما را پیش از آن اشانتیونی داده ام!"

هر بار که کسانی بر او آشکار گشتی او خود آشکار نگشتی و از آشکار گشتن آنان خوشنود بگشتی اگرچه آنان خود ملول گشتی و همواره آرزوی آشکار گشتن دوباره او را داشتی. روزی دیگر آشکار بگشتی و اشانتیونی ندادی و همه خمیازه ها سر دادی و او بدانست که آنها یا به مرض سادیسم مبتلا گشتی یا به مازوخیسم و سپس آنها را ترک بکردی و سالهای متمادی آشکار نگشتی!

گویند روزی ترکی به او نزدیک گشتی و بگفتی "قابیل" تو نیستی منم "قابیل"! و او از لهجه آن صرف نظر کردی و سپس نعره ها بزدی و او را بر زمین کوبیدی تا از شر هابیل در امان بماند، هم خود و هم دیگری!

گویند روزی او را نزدیک گشتی و گفتی کسانی به تو نظر بد دارند و از تو بدشان میاید. سپس او دهان بگشادی و آشکار گشتی و بگفتی: " اونمیشهچه ازشون بدمون میاد، اونمیشهچه ازمون بدشون میاد!" و همه معنی "اونمیشهچه" بفهمیدی و سالها غیر از "اونمیشهچه" کاری نکردی و گند "اونمیشهچه" درآوردی و همه بدبخت و حیران به نزد او آمدندی و گفتندی ما از "اونمیشهچه" چنان که تو بهره مندی بهره مند نیستیم، ما را نیز بهره مند ساز و او سپس آشکار گشتی و نعره ها بزدی و درها بر هم کوبیدی و آنان را اشانتیونی دیگر بدادی و همه را از "اونمیشهچه" بهره مند ساختی، چنان که آنان نفهمیدی و تنها در عالم غیب از آن بهره مند شدی.

گویند پس از آن دگرباره ماهها از قرار روزی ده بار کسانی به او نزدیک گشتی تا او آنها را به خاطر آورد و آشکار گردد و سپس او پنهان گشتی و تخمه ها بشکستی و سر به چاه زنخدان فرو بردی!

پس از آن دیگر کسی او را ندیدی و همه در حسرت اشانتیونی دیگر سوختندی اگرچه اینبار نیز معنی "اونمیشهچه" نفهمیدندی و ماهها از قرار روزی ده بار بر او آشکار گشتندی و او همواره خود را پنهان میساخت و در چاه زنخدان تخمه بشکست(ی)!

 

 

شاس مرا، ماست مرا

شاس مرا، ماست مرا، اسکل نمشاس مرا

شاس تویی، ماست تویی، شاس نگون بخت مرا

...

تاس مرا، کاست مرا، عاقبت باس مرا

تاس تویی، آس تویی، دشمن بدخواه مرا

...

فاز تویی، کاااااز تویی، ناز تویی، راز تویی

راز مرا، داس مرا، عاقبت بیییییل تو را

...

تیغ مرا، بیغ مرا، دشمن بد ریق مرا

تیغ تویی، بیغ تویی، شاس نگون بخت مرا

...

تیز تویی، ریز تویی، سابقه لیز تویی

تیز مرا، لیز مرا، سابقه لیز مرا!

...

ویییییر تویی، دیر تویی، کاسب زنجیر تویی

پیر مرا، شیر مرا، اسکل بدخواه مرا

...

شاس بلا، داس بلا، راست بلا، کاست بلا

فااااااز بلا، کاااااز بلا، دشمن بدباز مرا!

پیام من به فلسطین....

میدونید بزرگترین ایراد فلسطین چیه؟ بزرگترین ایراد فلسطین اینه که به خودی خود هم هیچوقت تو فلسطین سنگ رو سنگ بند نمیشه!

پیام من به آمریکا

اونشهچه خودتم میدونی چرا نمیشه،،،، از لحاظ بدنی!


پیام من به اروپا

وعده سر خرمن فقط به درد عمه همه خورد بالاخص خوارج، که اون از اون هم بدتر شد! ندیدی دفعه قبلی چی شد؟ حوبه حالا یه کاری کنیم سر خودتون بیاد!

پیام من به پنج به علاوه یک...

هر که بامش بیش برفش بیشتر!

پیام من به جمهوری اسلامی در آستانه انتخابات

شتر سواریییییی ی ی ی ی ی ی ی .... دوللا دوللا نمیشه....


پی نوشت: میگم بمون میگیی نمیشه، میگم برووو میگی نمیشه،، میگم میششه میگی نمیشه، یک بوم و دو هوا نمیشه، یک بوم و دو هوا نمیششه!