نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

درباره تتلو

من بیشتر از اینکه از این روحانیونی تعجب کنم که میتونن با تتلو عکس یادگاری بگیرن، از تتلو تعجب میکنم که چطور میتونه با این روحانیون عکس یادگاری بگیره. اونم نمیدونم چرا؟ چون باید قاعدتا از روحانیون بیشتر تعجب میکردم ولی از تتلو بیشتر تعجب میکنم. فکر هم نمیکنم این قضیه به ریش های تتلو ارتباطی داشته باشه. ریش های تتلو حتی اگه هست که هست قراره همه چیز رو طبیعی تر جلوه بده اما اینطور نیست و ریشهای تتلو همه چیز رو عجیبتر جلوه میده! شاید این خالکوبی های تتلو باشه که همه چیز رو عادی کرده باشه. یعنی به خاطر خالکوبیاشه که همه هنوز متوجهند که تتلو کیه و آقای رییسی کیه در غیر اینصورت که ممکن بود کاملا این دو تا رو با هم عوضی بگیرن! گردنبند تتلو رو که دیگه نگو مثل کشیشا یه روحانیت خاصی بهش داده. شلوار تتلو که نگو هنوز که هنوزه همون شلواریه که واسه آهنگ جیگیلی پاش کرده بوده. و مجموعه قیافه و تیپ تتلو که هنوز همون تیپ سابق هست من رو به فکر وا داشته که تتلو چه هدفی میتونه از ملاقات با روحانیون داشته باشه!؟؟؟

نظر من در مورد بلاگ اسکای!!!

به نظر من بلاگ اسکای خیلی سرویس خوبیه اما اکثر وبلاگاش حوصله سر بر هستند. به غیر از این وبلاگ یا وبلاگهایی شبیه به این! اینم از پررو بازی وبلاگی من.

اهمیت ترس در پوکر

ببینید در بازی پوکر هم مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی که مربوط به تصمیم گیری میشوند نوعی ترس وجود داره. ترس از چی؟ ترس از باخت! اگه ببازیم چی میشه؟ اگه ببازیم نه تنها تلخی شکست آزارمون میده بلکه همه پولهامونم میبازیم. پس نوعی ترس از شکست در بازی پوکر منطقی هست. حالا اگر کسی بر مبنای این ترس عمل کنه و درست بازی نکنه یا اینکه در بازی شرکت نکنه اونوقت در یک بازه زمانی معینی که میشه تعیین کرد مجبور به شکست هست. پس باید با وجود این ترس آدم بتونه تصمیمات درستی در بازی بگیره که این تصمیمات به چه چیزی مربوط میشوند؟ احتمالات. یعنی چی؟ یعنی با پی بردن به تئوری احتمالات آدمها توانسته اند از ترسهای خودشون بکاهند! البته بعضی وقتها هم اگر آدم بدشانسی باشی باید با تلخی شکست کنار بیای و همین کنار اومدن با تلخی شکست باختن در پوکر رو ساده تر میکنه. اما اون ترسه هیچوقت از بین نمیره و باعث میشه آدم خیلی وقتها هم تصمیمات درستی بر مبنای احتمالات بگیره و همین معتقد بودن به احتمالات هم که حتما به نظر من وجود داره خودش نوعی دیگر از توحید به حساب میاد که در بازی پوکر متجلی شده اند!!!

اهمیت حس در پوکر

ببینید یک نکته دیگه رو هم میخواستم بگم و اون اینه که حس در پوکر اهمیت ذاتی داره. یعنی چی؟ یعنی اینکه آدم همیشه بر اساس یک حسی عمل میکنه که بهش میگه برنده است یا بازنده. خیلی مواقع پیش میاد که نمیشه تصمیم خیلی قطعی گرفت و باید بر اساس حس عمل کرد چون محاسباتش دیگه قطعی نیست و درش شک و شبهاتی وجود داره!!! مثلا اگه رویال فلاش بیاری حتما بهترین دستو داری اما اگه دو تا سه داشته باشی اونوقت باید چکار بکنی؟ به چه چیزایی بستگی داره؟ مثلا به این بستگی داره که چند نفر تو بازی باشن و چقدر باید بالای دیدن فلاپ پول بدی! بعضی وقتا حس میکنی گرونه و بازی نمیکنی اما بعضی وقتها کلشو میری وسط. اینا همش به حسی که آدم از شرایط بهش دست میده مربوط میشه. این حس با خرافه فرق داره و داشتنش برای هر آدمی یکی از ملزومات هست. یک چیزی که نام دیگرش رو میشه در زندگی گذاشت توحید!!!

پوکر خرافی

من فکر میکنم آدم اگه خرافی پوکر بازی کنه. یعنی مثلا عقیده داشته باشه هفت شگون داره و هر وقت هفت اومد پولاشو بذاره تو. یا مثلا معتقد باشه آس نحسه و هر وقت آس اومد باید دستو خوابوند! اونوقت کلی طرف تو پوکر ضرر میکنه و پول از دست میده. پس کلا خرافی پوکر بازی کردن اصلا خوب نیست. پوکر رو باید طبق قواعدش بازی کرد و دست از خرافه برداشت! پس خرافه کلا چیز خوبی نیست و آدم اصلا نباید خرافی زندگی بکنه.

آنتی ویروس

آخه تو دنیایی که آنتی ویروس خودش از صدتا ویروس بدتره آدم باید چه حسابی بکنه؟

My baby is gone, with the wind...

رعد و برق

برقش که اومد چند ثانیه بعد صدای رعدشم اومد. آسمون دروغ نگفت!

یه دست تخته

فکر کنم دیگه یه دست تخته رو باید بازی کنم. مامانم اساسی گیر داده که از اتاق بیا بیرون و منم فقط به شرطی میرم بیرون که قبول کنن باهام یه دست تخته بازی کنن. اونم فردا نه امروز!

درک توانمندی های خودم

من در دو برهه از زندگی در درک توانمندیهای خودم دچار اشتباه شدم. در یک دوره توانمندی های خودم را خیلی بیشتر از آنچه بود میپنداشتم و در یک دوره خود را شدیدا به سخره میگرفتم و توانمندی های خودم را ناچیز به شمار می آوردم. آنگاه به این نتیجه رسیدم کار همه آدمها ناچیز است فرقی نمیکند در این دنیای به این وسیعی چه کاری کرده باشند. کس دیگری به خاطر کار کس دیگری از گشنگی نخواهد مرد. یا اگر قرار باشد کسی از گشنگی بمیرد اصلا بخشی از دلیلش همان اهمیت بیش از حد دادن به توانمندی های دیگران است. البته بگذریم که برخی از آنها که دارند از گشنگی میمیرند هم آدمهای خوبی هستند و برخی از آنها آدمهای به شدت بدی هستند. خلاصه اینکه حالا مغزم راحتتر شده است چون اصلا دیگر درباره توانمندی های خودم فکر نمیکنم. فقط سعی میکنم کاری که احساس میکنم توانمندی اش را دارم را انجام دهم.

نظر من در مورد ترامپ

باید اعتراف کنم که کم کم داره خیلی از این یارو ترامپ خوشم میاد. خوب شلوغ بازی داره واسه خودش در میاره.

پوست هلو

اصلا نمیشه پوست هلو رو تحمل کرد! اما هلوی بدون پوست چه هلویی میشه!

The UFC

UFC has been boring lately, people need excitement

برای اولین بار

برای باره اوله که خدمتتون عرض میکنم! من و رییسم هر دو عاشق استقلالیم. پس همه چی حله حله. برو جلو استقلال و بترکون.

دیوانگی

خیالت تخت،،،،، من یه دیوونه ام،،،،،

Metallica – Tuesday's Gone Lyrics

Metallica – Tuesday's Gone Lyrics

Hey, you guys ready?
One, two, three, one, two, three

Train roll on, on down the line,
Won't you please take me far, far away.
Now I feel the wind blow, outside my door,
I'm leavin' my woman at home, oh yeah.
My baby's gone
Tuesday's gone with the wind,
My baby's gone, gone with that wind
Long Gone (Gary)

(Pepper)
And I don't know, oh, where I'm goin'.
I just want to be left alone.
When this train ends, I'll try again.
I'm leavin' my woman at home.
My baby's gone

Tuesday's gone with the wind. (oh yeah)
Tuesday's gone with the wind.
Tuesday's gone with the wind.
My baby's gone, with the wind.
Train roll on (Jean paul)

Tuesday's gone with the wind.
Tuesday's gone with the wind.
Tuesday's gone with the wind.
My baby's gone, with the wind.

Train roll on
Train roll on many miles from my home,
See I'm, I'm ridin' my blues, babe, blues away, yeah.
But Tuesday you see, oh, she had to be free.
Somehow I got to, to carry on.
My baby's gone.

Tuesday's gone with the wind.
Tuesday's gone with the wind. (Tuesday's gone)
Tuesday's gone with the wind.
My baby's gone, with the wind.

Train roll on, train roll on
Ride on train, ride on train, ride on train
Train roll on, (train rolls on)
The train, it rolls on

Train rolls on (train rolls on)
Lord, I can't change (I can't change)
Lord, I can't change (I can't change)
Lord, I can't change
Lord, I can't change (I can't change)
Train roll on
Ride on train
I can't change
Train roll on
Ride on train
Lord, I can't change, no
I can't change
Ride on Train

Kill Bill

Time to watch Kill Bill one more time and the Big Lebowski and his Dudism  . I am going to watch GoodFellas  too. Basic Instinct for sure, and Leon The Professional and its Nattalie Portman! Pulp Fiction is still the best movie ever and Seven is totally unforgettable! Maybe I should watch the usual suspects right now! Devil's Advocate is unfortunately one of my favourite movies!  Life is Beautiful is the kind of movie I really like! although there is nothing more beautiful than the Dude himself! Fight Club is always my ex-most-favorite movie... Snach is a movie I would love for every reason.21 Grams is innnnsaaaaaneeeee... I love Mean Girls to be Mean all the time...  Million Dollar Baby is a MiRaCle...

قفس به این بزرگی

هر کی بریزه شادونه، فکر میکنن خداشونه.... چه میدونن به چی میگن ستاره؟ چه میدونن دنیا کیا بهاره؟ چه میدونن عاشق میشه چه آسون. پرنده زیر بارون. تو آسمون ندیدن خورشید چه نوری داره. چشمه کوه مشرق چه راه دوری داره!

قهرمان

ای وای که قهرمانان کودکی، نوجوانی و جوانی من نویسندگان نحیفی بودند که بعدها به راز زندگی پر فراز و نشیب و علت دردهای درمان نشدنیشان پی بردم. درست مثل کسانی زندگی کردند که مذهبیون علت دردهایشان را بدون توجه به سرنوشت دردناک پیامبران بیهوده شمردند، و درست مثل پیامبران کوچکی زندگی کردند که هرگز طعم رسالتشان را جز به کتابهایی که در چاپخانه ها چاپ کرده بودند نچشیدند. حالا من هم شاید به درد این قهرمانان دچار شده باشم اما جسورانه به جایی رسیده ام که حتی چاپخانه ها را جای مناسبی برای ادای رسالتم نمیدانم. این حتما از تنبلی بیش از حد من و عدم توانایی من برای نویسندگی نشات میگیرد ولی حتی اگر اینطور هم باشد من حتما درست فکر کرده ام که چاپخانه ها جای مناسبی برای ادای دینم نیستند. گذشته از اینها نه انگیزه ای برای نویسنده شدن دارم و نه گمان میکنم دینی را باید بجا آورد. بعید میدانم نویسندگان قهرمان من هم گمان میکردند باید دینی را بجا آورند. احتمالا آنها هم برای امرار معاش نویسندگی میکردند. اما اینروزها دیگر کدام آدم عاقلی برای امرار معاش دست به نویسندگی میزند؟ و اما امرار معاش همان چیزی است که اینروزها تبدیل شده است به مهمترین چالش زندگی انسانهای به نسبت فرهیخته در جوامع ثروتمند تر. در جوامع از هم پاشیده که جنگ و تروریسم حرف اول را میزند. حتی در جوامع ثروتمندتر هم کسانی را میبینی که از راز هنوز زنده ماندن آنها به قدری بیخبری که دلت میخواست تمام زندگی ات را درباره شان بنویسی. کسانی که معلوم نیست شب را کجا میگذرانند، روزها آب و غذا از کجا می آورند و کجا خودشان را میشویند. در میان درک دشواری زندگی این عزیزان و پیشرفتهای غیر قابل باور تکنولوژی به این نتیجه رسیدم که اینهمه کوه پیشرفتها احتمالا نمیتواند پاسخی در خور به تمامی نیازهای بشر باشد. احتمالا باهوش ترین و فرهیخته ترین انسانهای دنیا به قدری مشغول به امرار معاش و کسب ثروت هستند که از نظرشان مشکلات مهمتری برای فکر کردن وجود ندارد. دیگر احتمالا به نیازهای خودشان و دیگران حتی فکر هم نمیکنند. وقتی مهمترین انسانهای جهان به نیازهای خودشان و دیگران کاملا بی توجه باشند حاصلش چه میشود؟ حاصلش میشود همین دنیایی که دردش را همه میکشند. شاید قهرمانهای کودکی، نوجوانی و جوانی من هم همان آدمهایی بودند که صرفا به نیازهای خودشان و دیگران بی توجه نبودند.

دنیای ما

دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره
هر کی باهاش کار داره
دلش خبردار داره!