نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

ساده نبودن دنیا

دنیا جای ساده ای نیست. یعنی اگر کسی سهل انگاری کند و دنیا را جای اعجاب انگیزی به حساب نیاورد یک جای تفکرش به شدت ایراد دارد. از خودمان و بدنمان و دی ان ای که بگذریم و فرض کنیم این زندگی همانطور که به ما داده شده است حق زیستنش را بدون فکر کردن به آن داریم، میرسیم به چیزهایی که با آنها در ارتباطیم. به عنوان مثال همین اینتزنت! یا خیلی از تجهیزات، علوم و داروهایی که اگر بگردید شخص خاصی را پیدا نمیکنید که بتوان به طور صد درصد حق اکتشاف و یا اختراعشان را به او داد. همیشه البته افرادی بوده اند مثل ابو علی سینا که اکتشافات زیادی انجام داده اند اما همان نابغه های عصر خودشان را هم اگر بنگری در قیاس با نوابغ اعصار بعدی اختراعات و اکتشافاتشان به مراتب از درجه اعجاب انگیزی کمتری برخوردار بوده است. ساده نبودن دنیا به جایی میرسد که اکنون هیچ شخص خاصی را نمیتوانی پیدا کنی که از همه جوانب و زوایای جامعه بشری سر در بیاورد. شاید در گذشته اینگونه نبوده باشد اما حالا حتی زیر شاخه ای از زیر شاخه ای از علوم را نیز نمیتوان پیدا کرد که شخص خاصی به همه جوانب آن اشراف داشته باشد و یا حتی همه سر فصل های آن را حفظ باشد. از علوم که بگذریم، همه عالمان را که بررسی کنیم هیچیک از آنها را نمیتوانید پیدا کنید که به تمامی زوایای تکنولوژی های مربوط به رشته تخصصی خودشان اشراف داشته باشند. به تکنولوژی که برسیم و هر تکنولوژی را که مورد بررسی قرار دهیم متوجه میشویم که در هر پروژه بعضا هزاران نفر دخیل هستند و هیچیک از این هزاران نفر را نمیتوانی پیدا کنی که به تمامی زوایای تکنولوژی تولید شده توسط گروه خودش هم اشراف داشته باشد. همه این حرفها به این معنی که جامعه بشری امروزه به جایی رسیده است که نمیتوان نسبت به دنیای پیرامون احساس کوچک بودن نکرد. شاید هزار سال پیش هم آدمها چنین احساساتی را داشته اند مثلا خیلی از بناهایی که هزاران سال پیش ساخته شده اند و با تکنولوژی ناقص آن زمان بناهای عظیم و سقف داری بوده اند به نوعی برای خود نماد و سمبل عظمت یک امپراطوری را بوده اند. اما آیا یک بنای عظیم مسقف میتواند نماد خوبی برای عظمت یک امپراطوری باشد؟ آیا در مواجهه با همه اینها بهترین حرفی که میتوان گفت همان نیست که " تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همین که نادانم؟ " بدیهتا کسانی که به خاطر بناهای عظیم الجثه  امپراطوری خود باد به گلو می انداختند تفاوتی ندارند با کسانی که به بهانه های واهی دیگری من جمله سلاح های پیشرفته ارتش خود باد به گلو می انداختند و تفاوتی ندارند با کسانی که به خاطر سیستم عامل پیشرفته شرکت خود باد به گلو بیندازند!!! البته همواره جنبش هایی نیز بر خلاف این باد به گلو اندازیها در دنیا وجود دارند که خود نه تنها از عجایب روزگار هستند بلکه به ما یادآوری میکنند با وجود سنگینی خواب عمیقی که بر جامعه امروزی تحمیل شده است هنوز انسانهای بیداری نیز زندگی میکنند. انسانهای بیداری که چه بسا در قبال بیداری خود درآمد نیز کسب میکنند اما مگر چه ایرادی دارد؟ همه به نوعی به کسب درآمد محتاجند. راه خیلی دوری نمیخواهم بروم. بگذارید از "جنبش متن باز" در زمینه برنامه نویسی کامپیوتری که بیشتر آشنایی دارم مثال بزنم. همه اینها ما را به دریچه ای دیگر رهنمون میسازد. دریچه ای از زندگی به نام علوم انسانی که خود از دیدگاه گسترده بشر پنهان نمانده است. به نظر شما چه فرهنگ روزمره ای را میتوان اتخاذ کرد تا در مواجهه با پیچیدگیهای دنیای امروز خطاهای کمتری را مرتکب شد؟ بدیهتا خطا اجتناب ناپذیر است. همانطور که چشم ما نقطه کور دارد، مغز ما نیز نقطه کور دارد. خیلی از باورهای عامه را نمیتوان آنطور که دلمان میخواهد در همه زمینه ها عمومیت بخشید. همانطور که برای پدر و مادرهای ماها در مواجهه با اینترنت و کامپیوتر چیزهایی در نهایت روزمره میشود و چیزهایی نیز وجود دارند که آنها هرگز نخواهند توانست به آن راهی پیدا کنند. اما آیا ما که توانسته ایم به بسیاری زوایای پنهان از اینترنت و کامپیوتر در مقایسه با پداران و مادران خود دست پیدا کنیم خیلی هنر کرده ایم؟ آیا پدران ما بیشتر هنر نکرده اند که در آویزان کردن پرده از دیوار و سقف هنوز نسبت به ما توانایی کاملتری دارند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.