پل راه آهن
یه آواز غمناکه تو هوا
پل راه آهن
یه آواز غمناکه تو هوا
هر وخ یه قطار از روش رد میشه
دلم میگه سر بذارم به یه جایی
رفتم به ایسگا
دل تو دلم نبود
رفتم به ایسگا
دل تو دلم نبود
دمبال یه واگن باری میگشتم
که غلم بده ببرتم یه جایی تو جنوب
آی خدا جونم
آوازای غمناک داشتن
چیز وحشتناکیه
آوازای غمناک داشتن
چیز وحشتناکیه
واسه نریختن اشکامه که این جور
نیشمو وا میکنم و می خندم
چند وقتی است سوالی بینهایت ذهن مرا به خودش مشغول ساخته است و نمیتوانم در مورد آن به جمع بندی برسم. و آن سوال اینست که آیا خدا خاله خرسه را خواهد بخشید یا خیر؟
دلمو چیکوندی، برو حالچو ببر!
با من نموندی، برو حالچو ببر!
تو منو فروختی، برو حالچو ببر!
با من نساختی، برو حالچو ببر!
...
مثل هرکس دیگه ای که زمین میخوره یه کم از پا افتادم و خاکی شدم
ولی جالبه به جای من اونایی که مقصر بودن شاکی شدن
اونا که دلیل حال بدم بودن زودتر از همه بالا سرم بودن
کسایی که شاید از همه بیشتر تو فکر چیدن بال و پرم بودن
هی روزگار هی روزگار جلو آیینه به خودم گفتم به روت نیار
گفتم سلام خانم بیخیال نگو فردا چی میشه
دیگه بسه خانم نگو تکلیف دردا چی میشه
گفتم سلام خانم دیگه برام قانون من بعد قانون جنگه
ولی برنده اونه که میتونه خون سرد و آروم بجنگه
گذشت روزای بدم و بهترش اومد هرکی بد بود باهام سرش اومد
دو تا بال در آوردم از خوشی از این سر تا اون سر شونم
پرواز میکنم آزاد و خوش هر یه ترس رو صد بار بکش
رسیدم به چیزایی که سخت بود یه روزی واسم باورشونم
گفتم سلام خانم بیخیال نگو فردا چی میشه
دیگه بسه خانم نگو تکلیف دردا چی میشه
گفتم سلام خانم دیگه برام قانون من بعد قانون جنگه
ولی برنده اونه که میتونه خون سرد و آروم بجنگه
من واقعا شرمنده ام و میدونم به همه قول داده بودم که از قدرت کناره گیری کنم. ولی مجبور شدم فقط برای یک ثانیه به قدرت بر میگردم و یک اخطار اساسی به بورکینافاسو میدم و دوباره از قدرت کناره گیری میکنم.
آدم به هر حال باید از ایرادات خودش هم آگاه باشه و بگه... مثلا بزرگترین ایراد من اینه که به جای اینکه همه رو به صراط مستقیم هدایت کنم، همه رو به صراط مستقیم مسخره کردم....