من واقعا با توجه به شرایط دانشگاه شریف و سایر دانشگاهها واقعا نگران سلامتی روحی و جسمی دانشجویان هستم. خب به نظرم اصلا نرید دانشگاه خودتون!!! مثلا چی میخواد بشه؟ فوقش غیبت میخورید دیگه،،،،
دانشگاه شریف مشکلاتی پیش آمده ظاهرا. من خواهش میکنم در مورد تمامی موارد مطابق قانون عمل شود و هزینه های غیر معقولی به دانشجویان و خانواده های آنها وارد نشود که خدای ناکرده هزینه های بیشتری به نظام وارد نشود....
در اخبار آمده است که مرتضی طاهری یکی از به اصطلاح مداحان گفته که آشوب به پا کردند تا حلاوت اقدامات اقتصادی دولت کمرنگ شود! من حس میکنم منظور ایشان از اقدامات اقتصادی دولت پولهایی بوده که به ایشون دادن چون چیز دیگری به نظرم نمیرسه...
به مخالف با خود همیشه احترام بگذار، مخصوصا اگر قبلا از آن آسیب دیده باشی ، بدان که او (آنها) حتما با دیدی به زندگی نگاه میکنند که تو از آن بی اطلاعی .
درباره فرهنگ اصیل ایرانی اگر صحبت میکنیم باید بدانیم این فرهنگ عمدتا ریشه در آیین نیکوی زرتشت و بزرگانی چون کوروش کبیر داره. صحبت زیادی دارم، اما نمیخوام این پست جنبه پوپولیستی پیدا کنه که چرا که نقض غرض هست در اونصورت. من خودم بواسطه ترجمه داریوش آشوری از کتاب چنین گفت زرتشت نیچه فکر میکنم با اندیشه زرتشت آشنا شدم و به تشویق برخی از دوستان عزیزم که نام نمیبرم به همون دلیل که باید به اصل قضیه توجه بشه. لازم به ذکر است که دورانی هم در گذشته یک دوست صمیمی زرتشتی داشتم که مهمترین آموزه زرتشت را به من آموخت: راه یکیست و آن راه راستی است....
امیدوارم در آینده فرصتی پیش بیاد همه ما با آیین زرتشت بیشتر آشنا شویم. البته حافظ شاعر بلندآوازه ایرانی نیز برخی مضامین این دین بزرگ و تاریخی را، این دین شرقی را!!!!! در قالب اشعار خود زنده کرده است،،،،
آسمان کار عجیبیست،
خدا میداند!
اسب حیوان نجیبیست،
خدا میداند!
گاه روحم به تمنای کسی پر شعف است،
رسم بی همهمه راه،
خدا میداند!
وقت رفتن نگهت چشمه دریایی بود،
راز آن چشمه جوشان ز دل کوه،
خدا میداند!
«آسمان کشتی ارباب هنر میشکند»
حکمت صعبی این راه خدا میداند!
اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی …
من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده،
من ریشه های ترا دریافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیبا ترین سرودها را
زیرا که مردگان این سا ل
عاشق ترین زندگان بودند.
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته! با تو سخن می گویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های ترا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
پی نوشت: حالا برخی میاد بحث میکنه که نه ایژون فال نگرفته، ایژون همینطوری خودش این ژعرو نوژده و این اژدباه است... ولی من به همه اطمینان میدم که دقیقا خودم فال گرفتم و دقیقا همین شعر اومد!!!
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشینم ار ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
شعر از احمد شاملوی عزیز شاعر بلند آوازه ایرانی
خب این یک کتاب هست که خیلی به طور اتفاقی من چون در گذشته از نیچه در مورد قدرت خیلی خوانده بودم و همیشه با این مساله درگیر بودم همینطوری این مساله قدرت که اصلا این قدرت چی هست و یعنی چی روی دلم مونده بود! رفتم شهر کتاب و مثل همیشه همینطوری گفتم من یک کتاب در مورد قدرت میخوام دارید؟ و گفتند که بله یه کتابی هست دقیقا به همین نام از برتراند راسل. خب خیلی برام عجیب بود و احتمالا دل به دل راه داشته...
فعلا مقدمه مترجم را خوانده ام که ترجیح میدم در موردش چیزی ننویسم با تمام احترامی که برای مترجم قائلم و بقیه اش تا صفحه پنجاه! یک نکات جالبی در این کتاب بود که خلاصه وار اشاره میکنم:
آدمها نسبت به مقوله قدرت به سه دسته تقسیم میشوند: فرمانروا، فرمانبردار و گوشه گیر... البته نظر شخصیم این هست که این مساله ترکیبی هست یعنی در وجود هر یک از ما به طور نسبی یک مقدار از هر کدام از این گرایشات لازم هست و یا برای حفظ تعادل لازم هست. ضمنا میگه مثلا اینکه کسی فرمانبردار هست لزوما به این معنی نیست که میل به قدرت نداشته باشه!!! مروجین برخی تفکرات ضاله در جامعه لطفا توجه کنند... حالا بگذریم... میل به قدرت در همه هست و برخی به واسطه فرمانبرداری از دیگران هست که اون حس قدرت بهشون دست میده. فرمانروا اما لازم هست که مغز متفکر باشه و بدونه چطور باید به فرمانبرداران خودش جهت بده. تیپ گوشه گیر هم نوعی از قدرت هست که از جامعه فاصله میگیره و افزایش اینطور قدرت در جامعه ممکن هست موجب بروز آشوب در جامعه بشه! که خب اگر زمینه حضور افراد در سطح جامعه وجود نداشته باشه خودبخود گرایش به این نوع قدرت در جامعه افزایش پیدا میکنه...
حالا در صورت بروز هرج و مرج و آشوب بعدا یک نظام استبدادی بر جامعه حاکم میشه! یعنی این اصلا فعل و انفعالات جامعه هست که باعث این مساله میشه. برای رسیدن به دموکراسی بیشتر باید از این مرحله استبدادی که بعد از هرج و مرج و آشوب رخ میده عبور کرد. هنوز بقیه اش رو نخوندم و واقعا راهکارهای این مساله رو دقیق نمیدونم یا بهش به طور دقیق فکر نکرده ام...
نکته قابل ذکر دیگر این هست که به یک سلسله علل در فعل و انفعالات جامعه اشاره میکنه که اتفاقات را در سطح جامعه رقم میزنند. افرادی که بتوانند در این سلسله علل نقش آفرینی کنند این باعث میشه قدرت بدست بیاورند... خب پر واضح است که با توجه به توضیحات قبلی اگر جامعه بتواند به نوع مفید و با احترام و عقیده هم به خود قدرت و هم به تعادل جامعه و هم به بشریت از قدرت این افراد به طرز مناسبی استفاده کند این منجر به انسجام بهتری برای جامعه خواهد شد. در غیر اینصورت گوشه نشینی اینگونه افراد صرفا از نظر فلسفی و اینطور که برتراند راسل گفته در جامعه منجر به آشوب و هرج و مرج میشود... اشتباهاتی که شاید حکومت ما در گذشته زیاد مرتکب شده است و منجر به وضعیت نابسامان فعلی شده است...
درباره مقوله رپ فارسی اخیرا شنیده ام که مثلا به رستوران سهراب ام جی حمله شده و یا سامان ویلسون درباره مردم اظهارات ناراحت کننده ای داشته. خب اولا از این دوستان تقاضا دارم اگر فکر میکنند چیز درستی در حرف اونها وجود داره بجای اینکه بخوان خودشون رو در دیدگاه عامه منفور جلوه بدن و یا موجبات ناراحتی دیگران رو فراهم کنند با حوصله بیشتری صحبت کنند و از مردم عذرخواهی و دلجویی کنند. مهراد هیدن ولی همیشه به نظرم دوستداشتنی بوده و هست اما اون هم بعضی وقتها بعضی اظهاراتی داشته که نمیدونم باید چطوری تعبیر کرد... خلاصه اش اینکه من معتقد نیستم که تمامی فقر موجود در جامعه ما به خاطر کم کاری و بی عاری افراد جامعه هست... اگر چه خب این نوع فقر نه تنها در جامعه ما بلکه در همه جوامع هم وجود داره اما باز تیپ های شخصیتی با هم تفاوت دارند و ژنتیک آدمها و خیلی چیزهای دیگر هم با هم تفاوت دارند. اینطور هم نیست که جامعه همیشه بدون ایراد باشه. مثلا شاید هیچکس و یا رضا پیشرو را بتوان بیشتر نماینده قشری که از کمبودها صحبت میکنند دانست. رضا پیشرو واقعا فعالتر هست از نظر هنری و به عقیده من خیلی کارهای قابل توجهی ارائه... با آرزوی عاقبت به خیری برای همه این هنرمندان و همه مردم جامعه ما...
خب همونطور که شاید یادتون باشه من اول قرار بود با ناتالی پورتمن ازدواج کنم ولی اون چون الان شوهر و بچه داره مشخص نیست تکلیف خانواده اش بعد از ازدواج با من چی میشه. بعدش قرار بود با تیلور سوئیفت ازدواج کنم که اون قضیه هم به دلایلی هنوز مسکوت باقی مونده. ظاهرا قضیه ازدواج من داره به داستان عجیبی تبدیل میشه. جهت رفع هرگونه شک و شبهه درباره اینکه من در حال پیچوندن قضیه ازدواج نیستم و این داستان از جای دیگه ای داره آب میخوره، از تمامی علاقه مندان به ازدواج با خودم درخواست میکنم پیامهای خود را به آدرس دبلیو دبلیو دبلیو ارسال کنید.
خودم را به بوته آزمایش گذاشتم
تا دیگر نگران خودم نباشم
فهمیدم جز خودم چیزی ندارم
و آنچه از من در تو جاودانه است
حتی اگر از خودم بدم بیاید
و حق هم داشته باشم!
اما دیگر دنبال اثبات خویش نیستم
حتما باید دست بردارم
شاید دل اقیانوسها دلش به حالم سوخت
شاید خورشید
شاید ماه
شاید قله ها
شاید تو!
شاید هنوز دنیا به آخر نرسیده بود...
لکن حتی در زمان پادشاهی بیغیرت و بی لیاقت قاجار هم وزیر داخله ر از وزیر خارجه جدا میکردند، ایجور که اینها اینهمه داخله خارجه ر چپر چلاغ به هم در هم میآمیزند ر من نمیفهمم ر
روزهای پر حادثه و خطرناکی را پشت سر میگذاریم.
----
مهسا امینی مانند خیلی جوانان دیگر مدت زمان کوتاهی بود که سر کار رفته بود و به زندگی اش فکر میکرد. پس آدم بی عاری نبود و خیلی برچسب ها به او نمیچسبید. شاهد بودم که نماینده مجلسی که تخصص پزشکی داشت فرض اینکه مرگی اینچنینی به صورت تصادفی رخ داده باشد کاملا مردود میدانست.
----
خیلی ها تازه دوباره به فکر افتادند که همه چیز خراب است و باید چیزها را درست کرد. قبلا دوباره به فکر چیزهای دیگر افتاده بودند. قبل ترش باز داشتند چیزها را درست میکردند. قبلش باز به فکر چیزهای دیگر بودند....
----
شجاعت واقعی در پیگیری آگاهانه نیازها و خواسته های زندگی و مواجهه با ترس هایی است که ما را از ایستادن در برابر زشتی باز میدارد. شجاعت واقعی در به خطر انداختن زندگی خود و دیگران نیست.
----
وزیر امور خارجه برخی فیلمها را ساختگی عنوان کرد. از ایشان درخواست دارم حداقل عنوان کنند با چه نرم افزار یا روشهایی میتوان چنین فیلمهایی تولید کرد؟
----
شخصیت های بسیاری در اعتراضات مردمی در کنار مردم ایستادند. به نظرم یک راه درست اعلام اعتراض همین است.
----
حکومت بدون رودروایستی از نظر من به بن بست رسیده است. ضد و نقیض در گفتار مسوولین زیاد است. برخی اظهار نظر های مسوولین واقعا به طرز مسخره ای شرم آور است. آیا حداقل نوبت یک استیضاح نرسیده است؟ آیا هیچ حقی در حرف مردم وجود ندارد؟ اگر نمیتوانیم نیازهای جمعیت هشتاد میلیونی را برطرف کنیم چرا در برخی اظهارات خود از افزایش جمعیت تا صد میلیون صحبت میکنیم؟ آیا انتخابات گذشته واقعا عادلانه بوده است؟ آیا دستگیری های چند ماه گذشته مانند تاجزاده واقعا صحیح بوده است؟ وقتی از حق و حقیقت صحبت میکنیم آیا واقعا میدانیم باید از چه ظرفی برای صحبت خود استفاده کنیم؟ آیا سیاست داخلی باید اینهمه به تحریم مرتبط باشد؟ آیا وزارت خارجه نداریم؟ آیا گوجه فرنگی به حد کافی در مملکت موجود نیست؟ آیا نارضایتی اینهمه ورزشکار و هنرمند و نویسنده و اشخاص اینچنینی و معدودی استاد دانشگاه تصادفی است؟ جنبش سبز چه شد؟ آیا جنبش سبز واقعا در سطح رهبری آنچنان که باید مردمی بود؟ در نهایت مردم کیستند؟ عده ای استاد دانشگاه که بیانیه ای را امضا کرده بودند؟ این عده استاد اکنون کجا هستند و چرا در این اعتراضات جدید در کنار مردم نیستند؟ حداقل میتوانستند موضع خود را مشخص کنند.
----
فعلا!
از همه شما خواهش میکنم در تجمعاتی که صورت میگیره لطفا آرامش خود را حفظ کنید. بحث آبروی ایرانی هست و مامور پلیس خارجی هرچقدر هم که دلش بخواد با شما همدردی کنه وظیفه داره عرف دیپلماتیک رو رعایت کنه. لطفا توجه داشته باشید اعتراض شما به مامور پلیس خارجی نیست پس حق ندارید نسبت به اونها خشونت به خرج بدید. اونها افراد عادی و زحمت کش جامعه خودشون هستند.
این عبدالکریم سروش یه چیزی خونده ظاهرا نصفش عربی بوده... من دقیق عربی نمیفهمم. این چی میگه؟