نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

میدونید؟ نمیدونید؟

میدونید؟ نمیدونید؟ دلم میخواد جور و پلاسم و جمع کنم و برم تو یه راهرو لایتناهی زندگی کنم، توی مغزمم همیشه حس کنم که تو یه راهرو لایتناهی وایستادم، تنها چیزی هم که به چشم بیاد، سنگ رو کف زمین و رنگ دیوار و دستگیره و چارچوب در باشه، یه چیزای بیجانی که هم مفیدن و هم به درد میخورن، فکر میکنم آدم اگه زندگیشو همیشه توی فکر یه راهرو بگذرونه، خیلی بهتر از اینه که همیشه حس کله پزی به آدم دست بده، البته به کله پزا توهین نشه، به نظرم کله پزا هم باید جور و پلاسشونو جمع کنن برن تو یه راهرویی، به همون سادگی، که دیگه حسی به کسی دست نده که به دردش نمیخوره! میدونید؟ نمیدونید؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.