من، یک بیجانویس
من، یک شاعر سرگردان
من، یک دیر شده ای، دریر پا
دلهره ای بی سرانجام
دستی بی پاسخ بر همهمه فکرها
من، نا آشنایی بی پروا
من، خفته در بالهای کبوتری ناپیدا
من بی صد استخوانی بی سپر
من، صد بار، ز کرده خود رنجیده ای، بی همسفر
من، باز از دم جاده گذر خواهم کرد،
من، باز از بد حادثه حذر خواهم کرد!