الف با ب دعوا میکند. ج از الف طرفداری میکند. دال از ب طرفداری میکند. جیم و دال ولی با هم روابط دوستانه و نزدیکی دارند. نمونه این الگوهای رفتاری را میتوان به وفور در سیاست دید. حال چگونه میتواند عقلانی باشد که کسی به خاطر حمایت از الف حنجره خودش را پاره کند؟ از من اگر بپرسید جهتگیری ها باید بر پایه پیروی از اندیشه ها و اشتراکات فکری باشد. نه بر پایه حمایت از افراد و گروهها و جوامع و یا ملل خاصی. چرا که وقتی کار به بازیهای سیاسی میکشد نه صداقت به خوبی رعایت میشود و نه عمق اندیشه ها به خوبی برای همگان واضح است. نکته جالب توجه اینجاست که همه سیستم های سیاسی از ابزار پوچ و عوامفریبانه پروپاگاندا نیز استفاده میکنند. همان بهتر که افراد یک جامعه سود و زیان خود را تا حد ممکن با دریافتن ریشه های زندگی خود و یافتن اندیشه هایی که میتوانند ریشه هایشان را بارور کنند تعریف کنند.