روی جاده مرگت به تو برخوردم
راهی که از اتفاق پیش گرفته بودم
بی آنکه بدانم
تو از آن میگذری
هیاهوی جماعت که به گوشم آمد
خواستم برگردم
اما کنجکاوی
مانعم شد
از غریو هیاهو
ناگهان ضعفی عجیب عارضم شد
اما ماندم و
پا پس نکشیدم
انبوه بی سر و پاها با تمام قوت غریو میکشید
اما چنان ضعیف بود
که به اقیانوسی بیمار و خفه می مانست
حلقه ای از خار خلنده بر سر داشتی
و به من نگاه نکردی
گذشتی و
بر دوش خود بردی
همه محنت مرا.
پی نوشت 1: ترجمه از احمد شاملو
پی نوشت 2: بازگشت جاودانه همان