نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

درباره ونکوور کانادا

به من این را بارها گوشزد کرده بودند که ونکوور شهری است که هرگز نباید ترکش کرد. و من اصلا این را جدی نگرفته بودم. بعدها البته فهمیدم اما خب دیگر خیلی دیر شده بود... باید حساب خودم را با خیلی چیزها در زندگی سوا میکردم تا بتوانم فقدان بزرگ ونکوور را در زندگی تحمل کنم... خودم را بیهوده یافتم... ولی زندگی را بار دیگر دریافتم... و روی پاهای خود ایستادم... و لنگان لنگان دوباره باز راه رفتن آموختم... خاطره ای که هرگز فراموشش نخواهم کرد. خاطره ای که در کل زندگی مرا به دو نیم تقسیم کرده است... خاطره ای فراموش نشدنی... شبیه چیزهایی از قبیل متالیکا و پینک فلوید و رادیو هد و لئونارد کوهن و کلینت ایستوود و ناتالی پورتمن ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.