گذرگاهی صعب است زندگی ، تنگابی در تلاطم و در جوش. ایمان ، یکی چشم بند است ، دیواری در برابر بینش . به خیره مگو که ایمان کوه را به جنبش در می آورد من کوه بیجان نیستم ، انسانم من ! سنگ مقدس در این جهان بسیار است . صیقل خورده به بوسه های لبان خشکیده از عطش . ایمان به جسم بیجان روح میبخشد ، لیکن من جسم بیجان نیستم انسانی زنده ام من . من نابینایی آدمیان را دیده ام و توفیدن گردباد را بر عرصه پیکار ، من آسمان را دیده ام و آدمیان را سرگردان به مِهی دودگونه فروپوشیده ، مرا به ایمان ، ایمان نیست . اگر اندوهگینت می کند بگو اندوهگینم . حقیقت را بگو ، نه لابه کن نه ستایش. تنها به تو ایمان دارم ای وفاداری به قرن و به انسان ! توان تحملت ار هست شکوه مکن . به پرسش اگر پاسخی می گویی پاسخی درخور بگوی . در برابر رگبار گلوله اگر می ایستی مردانه بایست . که پیام ایمان و وفا بجز این نیست. (ایلیا ارنبورگ – ترجمه : احمد شاملو )
عالی