نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

صدایی از دوردست

از پنجره دیدم

که کسی مرا صدا میزد

صدا آنچنان دوردست بود

که واضح به گوش نمیرسید

کنجکاو شدم!

شاید از جنس صداهایی بود

که سالها بود دیگر به گوش من نخورده بود

شاید شاعری برایم شعری سروده بود

شاید آوازه خوانی برایم آوازی میخواند

شاید باید کاری میکردم!

اندکی مضطرب شدم

شاید خبری در راه بود

شاید کاری باید میکردم!

یا لااقل شعری باید مینوشتم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.