نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

فراموشی

در فراموشی ما بیخبران حیرانند

چون که خاموش نشستیم فراموش شدند

...

بی خبر خرم و خوشدل سر غوغا کردیم

مست از گریه هر ثانیه دمنوش شدند

...

چون که گریان ز همان ثانیه بی جان گشتند

باز از بهر رضای همه مدهوش شدند

...

چون همه باز ز رنگ دگری پژمردند

با تو دیوار سخن گفت، سیه پوش شدند

...

بس که بهر دل خود با تو سیه پوشیدیم

خصم هر قافیه، بد قافیه بر دوش شدند

...

دین و دل را خبری نیست، قماری برپاست

ختم هر قافیه بر فتنه هر قافیه سرپوش شدم

...

با تو روز دگری باز سخن میگفتم

حرف فردا نزدی، سالم و بیهوش شدم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.