نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

...

آخرش یه آبنبات چوبی از اینایی که تهش آدامس داره میذارم توی دهنم. سازمو کوک میکنم. میرم گوشه خیابون میشینم. هتل کالیفرنیا رو با دهن پر میخونم. بخصوص اونجاش که میگه هر وخ دلت خواست میتونی تسوی حساب کنی ولی هیچوقت نمیتونی اینجارو ترک کنی. من یه بار بیشتر کالیفرنیا نرفتم، اونجا هم که بودم هیچوقت هتل نرفتم... با کسی هم تسوی حساب نکردم... نمیدونم چرا یه جایی گیر افتادم که ازش نمیشه رفت بیرون... شاید اینجایی که من گیر افتادم هتل کالیفرنیا نیست و یه هتل دیگه اس... شاید اونا همه هتلاشون اونطوریه... مخصوصا اون هتلی که چند شب تو مونترآل توش بودم و چشمتون روز بد نبینه... اصلا ولش کن. ساز بلد نیستم بزنم. گوشه خیابون نشستن هم فعلا چون آبرو دارم نمیتونم. اما هتل کالیفرنیا رو میذارم. یه دونه از اون آبنبات چوبی ها که تهش آدامس داره میذارم توی دهنم. آخر آبنبات هم مثل همیشه میجوم تا با آدامسش قاطی بشه. یه جور آدامس جالبی میشه که وسطش آبنبات داره... آخرش هم آدامسو باد میکنم و میترکونم. تا حالم حسابی جا بیاد. میرم جلوی آینه یه جور خاصی که دلم بخواد قر میدم و به آخر هتل کالیفرنیا گوش میکنم. فردا صبح دوباره روز از نو... روزی از نو... نه با کسی شوخی دارم... نه کسی با من شوخی داره... من فقط دلم آبنبات چوبی میخواست... رفتم ده تا خریدم... حالا کلی آبنبات چوبی دارم... هر وقت هم دلم خواست میتونم یکیشو بخورم... شایدم روزی دوتا خوردم... میدونم... واسه دندونام خوب نیست... آهنگ تموم شد... رفت آهنگ بعدی... اگه گفتی؟ تو خماری نگهت نمیدارم چون من اصلا اهل تو خماری گذاشتن کسی نیستم!‌ خودت هم خوب میدونی... اسناف از اسلیپ نات آره... ایف یو لاو می لت می گو... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.