نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

زخمها

اصلا شوخی نمیکنم

زخمهای زیادی دارم

که صبح تا شب فریاد میکشند

صدایشان دیگر از صدای خودم بلندتر شده

آنچنان که دیگر حتی ناله خودم به جایی نمیرسد

ناله های جدیدم انگار باید اول یا زخم شوند

یا دیگر به درد خاصی نمیخورند

زخمهای قدیمی مرا در بند خود کرده اند

آنچنان که دیگر من وجود ندارم

زخمهای تنم به جای من وجود دارند

حرفی هم اگر زده باشم

همه را زخمهای تنم تصاحب کرده اند

برای من فقط خود بی پناهم باقی مانده است

به همراه همه چیزهایی،

 که اگر بتوانم از آنها لذت ببرم

زخمهای تنم از من شکایتی نخواهند کرد!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.