نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

باور

از کنار کوهها بی توجه نگذشتم 

قله هایشان را دیدم و باور کردم

پوشیده در برفها

پای بر قله هایشان نهادم

تا مرا باور کنند!

تا به خورشید نزدیکتر شوم

همانقدر که آتشش مرا نمی‌سوزاند 

از کنار دریاها

قایق ها

درخت ها

رودها

صخره ها

پرنده ها

از کنار جاده ها بی‌تفاوت نگذشتم

چگونه می‌توانستم انسان را نادیده بگیرم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.