هر کسی کو دور ماند از اصل خویش! باز جوید روزگار وصل خویش!
من به هر جمعیتی نالان شدم! جفت خوش حالان و بد حالان شدم!
هر کسی از ظن خود شد یار من... از درون من نجست اسرار من!
سر من از ناله من دور نیست! لیک چشم و گوش را آن نور نیست!
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست! لیک کس را دیدجان دستور نیست،،،،