نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت،،،،

این شعرو که حتما خوندید؟ اصا فکر میکنم تو کتاب مدرسه بود! میگه باباجان، جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست! منم مجبورم تهش چهارتا کاما بذارم چونکه ره همواااااااررررر نیست،،،، حالا شما بیا بگو نه ره هموار هست، تولد نیستی. حالا هی من بیام بگم اگه ره هموار است بیا خودت درست کن همه چی رو. هی تو بیای بری درست کنی موفق نشی و به فلاکت برسی. بعد بیای با لحن طلبکارانه و کستاخانه سر من داد بزنی و دری وری بگی. بعد من بگم این چه وضعشه عین بچه آدم صحبت کن! بعد تو بری خودتو داغون کنی و مچاله کنی ولی هیچوقت به این نتیجه نرسی که کاش عین آدم صحبت کرده بودی و یاید از این بعد عین آدم صحبت کنی که یه وخ ضایع نشی! خب آدم چار نفر دیگه رو میبینه بررسی میکنه و متوجه میشه که آدم‌های جالبی توی خاک همین مملکت دارن زندگی میکنن که نه تنها عین آدم صحبت میکنن بلکه خیلی قوی هم هستن و مچاله نمیشن. بعد میبینی ما اصا داریم توی این مملکت همه انرژیمونو هدر میدیم، باید بجاش انرژی خودمونو استفاده کنیم. بعد تو میری بقیه رو انرژی درمانی میدی! بعد من نمیفهمم با وجود اینهمه اتلاف انرژی، تو مگه چقد انرژی داری که میری بقیه رو هم انرژی درمانی میدی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.