لازم نیست دیگر،
در گوش من سوت بکشید!
من خودم،
مدتهای مدیدی است،
که مغزم سوت کشیده است!
مثلا بار اولی که خیلی جدی،
به پرواز پرندگان دقت کردم،
و به خاطر آوردم،
کسی به پرواز پرندگان درست دقت نمیکند!
مثلا وقتی صدای کفشدوزک را شنیدم،
و به خاطر آوردم،
کفشدوزک بعضی وقتها مرا صدا میکند!
مثلا وقتی رو به دیوار کردم،
و هرچه از دهانم در می آمد گفتم،
و دیوار نیز بدون رودروایستی،
رو به من کرد و،
هر چه از دهانش در میامد گفت!