بیگمان باز سفر باید کرد
تا نفس هست خطر باید کرد
...
تا فراموشی اندوه شبی باید خفت
از بد حادثه تا صبح گذر باید کرد
...
غم اگر عزم به ویرانی بستان دارد
با سرشک آفت غم باز به در باید کرد
...
جگرم سوخته، تن خسته و زار است ولی
سرخ لبهای تو با خون جگر باید کرد
...
اهل میخانه اگر صافی و مومن باشند
بر گل و ساغر و پیمانه نظر باید کرد
...
قرص ماه ار دو شبی کامل و خندان گردید
از مه و روی خوشش حظ بصر باید کرد
...
خوشتر از دوستی و معرفتم کاری نیست
اگر این کار نشد کار دگر باید کرد
...
بازی دور زمان صبر و شکیبم برده است
ولی از رنگ و ریا جمله حذر باید کرد