این دفتر تا انتها صفحه خالی دارد
کتاب نیست!
دفتر با کتاب فرق دارد،
چند سالگی آموخته بودم؟
آهان! سه سالگی...
دفتر را مینویسند
کتاب را میخوانند
دفتر را آدم خودش
کتاب را دیگران!
دفتر تویش مشق مینویسند
انگشت های آدم درد میگیرد
حوصله آدم سر میرود
من حتما آدم نیستم
هر چی دوست دارم مینویسم!
حالا بیا توی گوش من تکرار کن
همه مشقهایت را
و همه اراجیفم را
بیا توی گوش من باز سوت بکش
سوت قطار بکش
سوت قطار بلند است
سرم درد میگیرد
آخر سر مجبورم بگویم
آن مرد اسب دارد
آن مرد با اسب آمد
بابا نان داد
آن مرد در باران آمد!
بنویس
تموم میشه