نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

حرفهایم

حرفهایم روی هم گاه انبار میشوند

آنقدر که دیگر از گلویم رد نمیشوند

جایی میمانند میان ذهن و فراموشی

میان بیداری و خواب

هرچه تلاش میکنم نه فریاد میشوند

نه میل فریاد شدن دارند

نه میل آن دارم که گلویم را با فریاد بیازارم

حرفهایم مانده اند جایی

شاید به آن امید که روزی فراموش شوند

حیف که نه نای فریاد دارم

نه توان فراموشی

گاه حتی شده است منظور خودم را نمیفهمم!

چه توقعی از دیگران داری؟

میان خواب و بیداری

نشخوار میکنم رویاهای بیداری را در خواب

و خوابها را در بیداری دوره میکنم!

حقیقت دیگر مالید!

خیلی وقت پیش! زیاد دنبالش نیستم...

حرفهایم را نمیفهمم

کاش میفهمیدم و میگفتم

حرفهایم همه آغازند

بی سرانجام

سراسر آغازند بی پایان

همه به امیدی می آیند

اما میمانند و انبار میشوند

و هیچگاه نمیدانم چطور باید پایان داد آغازی را

چون هیچگاه ندیده ام چیزی پایان داشته باشد

همیشه باز از ابتدا آغاز میکنم وقت پایان

و اینطور است که حرفهایم همیشه روی هم انبار میشوند

آنقدر که از گلویم رد نمیشوند

جایی میمانند میان خواب و بیداری

هر چه تلاش میکنم نه فریاد میشوند، نه فراموش...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.