نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

خودبخود

خودم را تبدیل میکنم

از خودم به خودم

شعر مینویسم

از خودم به خودم تبدیل میکنم

وقتی مادرم نیست تا مرا بزرگ کند

زندگی جریان دارد

جایی برون از خانه

با جنبش خزنده ای

در کوچه ها و بازارها 

روی بام خانه ها و حرکت رودخانه ها

میان گلهای صورتی خمیده در باد

توی جیب نگهبانهای بانکها

زیر کفش سربازها

روی صندلی دیکتاتورها و خداها

میان همه حرفهای الکی

این سوی و آن سوی خیابانهای پهن

میان صدای رعد و برق ها

با جنبش خزنده ای، جنبش خزنده ای

جریان دارم

در امتداد مسیر معینی

از خطهای وجود

که مرا مینویسند

در فضایی تاریک چون شب

با ستاره هایی درخشنده از ما، چون ما

در امتداد مسیر معینی

جریان دارم

جریانی که مرا تبدیل میکند 

از مبدا به مقصد

همواره و همیشه

از خودم به خود تبدیل میکند


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.