نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

نشتیات ذهن من...

این وبلاگ صرفا در مورد چیزهایی است که از ذهن من نشت کرده است... در مورد کودکان، در مورد بزرگسالان، در مورد فامیل دور و در مورد چیزهای دیگری که عمدتا خنده دار هستند،،،

بچه از رو تمساح بیا پایین!

میدونید؟ نمیدونید؟ بچه از رو تمساح نمیومد پایین؟


درباره صادق هدایت بیشتر که فکر میکنم، بیشتر یاد اهمیت توصیه های زرتشت در چنین گفت زرتشت نیچه در مورد گریختن به تنهایی و اصلاح ناپذیری رمه ها پی میبرم،،،،

پیدا کنید پرتقال فروش را!

در مورد فیلمهای زنانه زیاد صحبت نمیکنم، چون به طور کلی ملیت ما ضعیفتر از آن است که زنان پوست کلفت را بتوان به طور کلی قبول کرد، پس یک ضعف ملی برای ملیتی که به علت تنبلی فکری به ملیت زیادتر نیازمند است باید بیشتر جدی گرفته شود! پس مشکل حضور بانوان در استادیومها مشکل اصلی بانوان نیست! مشکل امنیت مشکل اصلی بانوان است. بانوان باید برای مشکل اصلیشان فکر چاره ای باشند و نه برای حضور در استادیومها، جایی که همه چیز در رده ملی ما به بن بست میرسد شاید جای بهتری باشد برای یکی دو قدم به عقب برداشتن و نه جایی برای خواسته های بیشتر!

در زندگی

صادق هدایت در ابتدای بوف کور مینویسد، در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح آدم را در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشامدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند، زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده است! و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است، ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید. آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماورائ طبیعی، این انعکاس سایه روح که در حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند کسی پی خواهد برد؟


-----------------


در پاسخ میتوان به چند چیز اشاره کرد، در درجه اول پوست کلفتی! پوست کلفتی قطعا به مبارزه با این دردها کمک میکند، پس قطعا ریاضت کشیدن و ورزش میتوانند به اشخاص در زندگی کمک کنند! مثلا روزه و رژیم غذایی هم کارهای ساده ای هستند که از تحمل آن دردها ساده ترند! در درجه دوم، نسبی گرایی! یعنی بشر چاره ای برای این دردها پیدا کرده است اما هرگز نمیتوان از شتری که در خانه همه کس میخوابد اجتناب کرد، پس نسبی گرایی و نه مطلق گرایی! در درجه سوم اینکه این دردها واقعا جزو اتفاقات نادر به حساب میایند! اما اکنون داروهایی پیدا شده است که اگر با ورزش و پوست کلفتی و نسبی گرایی همراه شوند میتوانند از شدت درد بکاهند و حتی اندکی لذت نبز به بار بیاورند، من خودم از کسانی هستم که شدت آن دردها را چشیده ام و هرگز سعی نمیکنم حرفهای هدایت را با لبخند شکاک و یا تمسخرآمیز تلقی کنم، چرا که دستکم گرفتن خلقت مسلما خطایی نابخشودنی است!

مقایسه خودم با نیچه

وضع زندگی خودمو با نیچه که مقایسه میکنم میبینم که هم وضع زندگیم از نیچه بهتر بود، هم اگه نیچه نبود حالا وضع زندگیم کلا خیلی بدتر بود، به علاوه اینکه نیچه واقعا معروف جده بوده، نه من، پج خیجی خوجمو مججوج نیجه باجد بجوجم!

مشکل من با اون یارو

مشکل من با اون یارویی هم که همیشه به آفتاب بالانس معترض بود همون بود، که طرف به دلایل نامعلومی خودشو همیشه با سگ عوضی میگرفت، سگ هم خودشو با یارو عوضی گرفت، دیگه وسط دعوای یارو با سگ به من نیازی نبود! والله بخدا!

تفاوت بین داعش و هانکی تانک بلوز

یک تفاوت عمدهدای هست بین داعش و هانکی تانک بلوز اونم اینه که هانکی تانک بلوز گیتار میزد، داعش نه هیچوقت تو هانکی تانک بلوز معروف شد، نه تونست تحمل کنه که وسط هانکی تانک بلوز خودشو منفجر نکنه....

امان از

امان از راه بی عابر، امان از شهر بی شاعر

امان از راه بی روزن، امان از این همه رهزن!

امان از باد بی باده، امان از سرو افتاده،

امان از تیغ بی دندان، به جای بوسه بر گردن

امان از سایه بی سر، بر این درگاه دردآور

امان از ناتمام تو، امان از ناتمام من

امان از روز بی رویا، امان از شام مرگ آوا

امان از جای صد دشنه، میان چین پیراهن

امان از شعله آخر، هجوم باد و خاکستر

که از پروانه پرپر، اجاق شب نشد روشن!

بیا ای خوب دیروزی، بر این بازار خودسوزی

که این غم خانه بی می، ندارد آب مردافکن

برقصانم غزل بانو، بچرخانم غزل بانو

میان گفتن و خفتن، میان ماندن و رفتن!

حالا یه عده!

حالا یه عده میان میگین، درسته که سهراب سپهری و شاملو با هم دعوا داشتن شما با هردوشون حال کنی؟ میگم اولا که دعوا نداشتن با هم بحث داشتن و به هم انتقاد داشتن،وثانیا به عنوان مثال اگر از دیدگاه مسیحی نگاه کنیم، شاملو بیشتر به خدای پسر میپردازه و سهراب سپهری بیشتر به خدای پدر، پس اشتباه بوده که بعضیا فکر کنن نمیشه هردوشو آدم خوشش اومد، ضمنا یه قاعده کلی در فلسفه و ادبیات اینه که وقتی کسی قادر به خلق اثر شد، دیگه اون اثره که باید بهش توجه کرد، نه خود اون آدمه، البته شناختن خود اون آدم هم خالی از لطف نیست، اما محدودیت چیزیه که برای همه تو زندگی وجود داره، نمیشه محدودیتهای زندگی کسی رو نادیده گرفت و در عین حال در موردش قضاوت عادلانه ای داشت! یه اشتباهی که اهل سنت مرتکب میشن، کوچک شماردن خداست! یعنی هزاری هم که بگن الله اکبر، اما هیچوقت نمیفهمن الله اکبر یعنی چی!

درباره سیاست

سیاسی زیستن کار غلطی است! سیاسی زیستن شاید تفاوت چندانی با بت پرستی نداشته باشد، سیاسی زیستن نیاز کسی نیست، سیاسی زیستن نیاز سیاستمداران نیز نیست، سیاست صرفا نوعی سرنوشت است که تاریخ برای جوامع بزرگ رقم زده است، فهمیدن سرنوشت خوب است، اما کوتاه فکرانه همه چیز را تسلیم سرنوشت کردن خواسته تاریخ نیز نیست! همانطور که سهراب سپهری در شعر زیبای صدای پای آب سروده، من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت....

میدونید از چی بدم میاد؟ اینکه کسی تو اروپا آثار ادبی اروپارو درست نفهمه، کسی تو ایران آثار ادبی ایرانو درست نفهمه، و کسی تو آمریکا آثار ادبی آمریکارو درست نفهمه!

توصیه من به دانلد ترامپ

دانلد ترامپ در مورد کره شمالی صحبت کرده یه طوری که انگار تست کردن بمب اتم الکیه، من توصیه میکنم به جای فرض کردن اینکه بمب اتم الکیه، از اول فرض کنه که تست کردن بمب اتم هم الکی نیست! بعد چه اتفاقی میفته؟ بعدش میریم سراغ یه مطلب اصلی، که پنج به علاوه یک اعضای متفقینش بمب اتم دارن و آلمانش بمب اتم نداره، الان آیا ترامپ در همه معادلاتش حساب کرده که چه میزان از قدرت متفقین به علت بمب اتمه؟ و چه میزان اشتباهه اگر صرفا قدرتی به واسطه بمب اتم بدست بیاد؟ مثلا شکسپیر مورد علاقه همه اس و میشه توجیه کرد اگر کسی به باورهای شکسپیر توهین کرد میشه از دستش حسابی ناراحت شد، اما چقدر از ناراحتی ترامپ از نظر فلسفی به دغدغه های شکسپیر شباهت داره؟ و چقدرش صرفا ماجراجویی قدرت طلبانه اس؟ اون چیزیه که غیر از خودش بعضی وقتا کسی نمیتونه بفهمه و فرقی هم نمیکنه که رییس جمهور شده باشه یا نه، مساله اساسی اینه که ترامپ دعوی آکادمیکی برای رییس جمهور شدن نیست، ترامپ نقبی هم به دین میزنه، اما آیا زمان فعلی زمان خوبی برای دعواهای دینی است؟ به نظر شخص من زمان حاضر زمان بهتری برای دعواهای فلسفی است نه دعواهای دینی! به عنوان مثال ضعیف تر کردن دعوی های نیهلیستی از همه چیز ضروری تر به نظر میرسد، و کره شمالی کشور نیهلیستی به نظر نمیرسد!

نظر من در مورد عبدالکریم سروش

راستش نظر فعلی منپدر مورد عبدالکریم سروش اینه که امروز روزگار ایشون یه جور نقض غرضیه که انگار دیگه تاریخ مصرفش داره تموم میشه، خب همه جای مولوی برن اصول دین و درست یاد بگیرن، خب به فلسطینی ها هم اصول دینو بهتر توضیح بدن، اون وضعیت ناسیونالیستی مضاعفی که ما مشاهده میکنیم با وجود همه تلاشهای سازمان ملل بعیده به جایی برسه، دیگه امروز روزگار واضحه که مساله ناسیونالیسم افراطی دیگه توحیدی نیست!

what am I gonna do

i am gonna make an example everyone can see in front of their bare eyes

my message to Obama

the key factors can be different, like different vectors that can form a vector space

و البته این داداشمون که دیگه سنگ تموم گذاشت!

برای بانوان و کسانی که فکر میکنن دمبل سنگینه خب از دمبل سبکتر استفاده کنید!



you knowwwwaaaa

You knowwwwwaaaaa it feels like it was loooaaaang time ago,but it was just yesterday, tomoooaaaaarooowww is gonna be crap again

از فردا

از فردااااا، قراره دویاره دمبل و شروع کنم، اگه کسی تو این وضعیت سوال یا کار خاصی داره بگه، چون از فردا دیگه تیریپ یه جور دیگس!

میدونید؟ نمیدونید؟

میدونید آمریکایی ها از وقتی منو دیدن دیگه خودشونم خسته شدن از چیز جدید اختراع کردن؟ نمیدونید؟

میدونید؟ نمیدونید؟

میدونید وبلاگ از نظر تاریخی چیز قدیمی نیست چیز جدیدیه؟ نمیدونید؟

میدونید من مسخره ترین آدمیم که مقالاتم از نظر علمی معتبره؟ در طول کل تاریخ یعنی مسخره ترین آدمی که مقالاتش از نظر علمی معتبره! نمیدونید؟

میدونید؟ نمیدونید؟

میدونید خاتمی درباره همه همه چیو میدونه ولی یه چیزیش هم هست؟ همینطور استاد سابقم؟ نمیدونید؟

آن خطخطاط

میدونید من در مورد چیزی چیزی نمیدونم چیزیمم نیست؟

how can Obama justify paying money to bad religions with foreign policy? hiring people with bad religions is a mistake everywhere in the world and we all know how many of those people turned into ISIS

http://edition.cnn.com/2016/04/01/politics/obama-nuclear-summit-isis/index.html:

what do i think about life

i do think, the most important matter, with respect to any useful view point, is to be able to safely and truly enjoy life, am i stupid or what

مشکل اصلی من

میدونید مشکل اصلی من چیه؟ اینکه امروز باید سیزدمو بدر کنم، فردا باید چاردمو بدر کنم، پس فردا باید پونزدمو بدر کنم، همینطور بگیر تااااا آخر مااه که باید سی و یکمو بدر کنم، از اول ماه بعد باید یکمو بدر کنم، بعدش دومو بدر کنم و همینطور بگیر و برووو تا آخر،وبعید میدونم کسی از شماها دلتون میخولست جای من بودید! بیخود کنجکاوی نکنید!

i am not Arab

Common, i am not Arab, Arab rage is no good for me, neither was it good before for Shiat Imams, i am no claiming to be a Shiat Imam, but i am claiming to be able to be a good host for then, specially because they hate the inconsiderate Arab rage too

یو اف سی صد و نود وهفت

خیلی خب دیگه، امروز چون سیزده بدره کمتر صحبت میکنم، شما برید خودتونو در کنید منم میرم خودمو در میکنم که همه از شر جان سنگینی جون سالم به در ببریم، در ضمن یو اف سی صد و نود و هفت در راهه و برای یو اف سی و به ویژه برای بی جی پن یه توصیه خوب دارم، چرا نمیرید کاتای یو اف سی اختراع کنید؟ مثلا هرکی بره خودش برای خودش یه کاتا اختراع کنه که فقط مخصوص خودشه و همیشه هم میتونه اونو اجرا کنه، فک کنم از داعش ضرشش کمتر باشه، البته یه سری از استاد دانشگاها مخالفن ولی گفتم شاید پیشنهاد بدی نباشه. خب دیگه، سیزده به دره و بریم خودمونو در کنیم.

مهترین مساله روز علوم سیاسی

میدونید من چی فکر میکنم؟ فکر میکنم مهمترین مساله روز علوم سیاسی باید چی باشه؟ که چرا خاتمی و احمدینجاد بعد از هشت سال ریاست جمهوری هم سیاستو درست درک نکردن! یه همجون جیزی!

مشکل اصلی من با آکادمی

مشکل اصلی من میدونید با آکادمی چیه مثلا؟ مثلا اینکه دیشب پریشب دارم درباره جوداس مطالعه میکنم تو ویکیپیدیا، کلی مطلب نوشته که کسی اگه با قضیه درگیر بوده باشه عین آدم حسابی، عقلش به یه مسائل اسرار آمیزی میرسه، بعد یه پاراگراف نوشته که تو آکادمی درباره چی صحبت میکنن، درباره نوع سکه ای که جوداس دریافت کرده بوده که طلا بوده یا نقره بوده، یه وضغیت آفتابه لحیمی، که بعضیا فکر میکنن مثلا فیلم ده سال پیش منقرض میشه، خب معلومه که منقرض نمیشه! فیلم خوب فیلم خوبه دیگه! باید اصل مطلبو فهمید! یاد اندرسون سیلوا میفتم که وسط رینگ حریفاشو مسخره میکرد، البته نمیدونم چرا!

ضرب المثل

تو ضرب المثل هم چی گفتن؟ گفتن جنگ اول به از صلح آخر، نه جنگ آخر به از صلح اول!

شغل کثافت بعضیا!

میدونی از کیا از همه بیشتر بدم میااااد؟ از اینایی که اگه دهن گشادپش ونو وا نکنن درباره کس دیگه ای همیشه ضررررر نزنن اوراتشون نمیگذره! میدونی بهش چی میگفتن قدیم ندیمااااا؟ بهش میگفتن غیبت و تهمت و امثالهم، حالا اونیکی یارو اصلا به من چه؟ من که استاد دانشگاه نیستم!

اما من چییییی؟

اما من چییییی؟ من قیام کردم! علیه کیییییی؟ علیه آااااااقاااا شعبون!

درباره بعض آدمای رومغز!

قضیه شعبونو یادتون میاد؟ شعبون بی مخ؟ که یه روز از مصدق حمایت میکرد یه روز بهش بد و بیراه میگفت؟ حالا قضیه بعضی از این عرباس! یه وقتی رو سر مسی قسم میخورن یه جوری که انگار مسی مقدسه، بعدش به مسی فحش میدن، یل این درویش تصادفیا، که یه روز برای تمدد اعصاب آرمین ون بیورن گوش میکنن، یه روز بهش بد و بیراه میگن، به قضیه لین یلرو پادشاهه تو شازده کوچولو هم بی شباهت نیست که صبحا به خورشید دستور میداد طلوع کنه، شبا هم به خورشید دستور میداد غروب کنه، خورشید هم دستوراتشو اجرا میکرد، من که فکر کنم مسی و آرمین ون بیورن بتونن دوستای خوبی واسه هم یشن، این جونورای موذی که تعدادشون اخیرا تو دنیا رو به افزایشه!

آفتاب بالانس، مهتاب بالانس، دو وارو جمع!

نظر من درباره سیاست

سیاست نیاز زندگی کسی نیست! خدا کسی را به علت سیاست خلق نکرد و در دی ان ای و کروموزوم کسی هم در مورد سیاست چیزی نیست! سیاست یک ضرورت اجتماعی برای جوامع بزرگ است، که بعضی آدمها مجبور میشوند به آن اهمیت دهند، نه من! من کلا اشتباه است اگر به سیاست اهمیت بدهم، چون کسی از من چیزی در زمینه سیاسی خواسته نیست! من مسووبیت سیاسی ندارم، من اهداف سیاسی ندارم، من خواسته سیاسی ندارم!

dont worry messi they dont even deserve ur shoes

i hate it when such people who do not even know the basics of running a country, get to speak in the world

http://edition.cnn.com/2016/03/31/football/lionel-messi-egypt-shoes-insult/index.html


my mesage to the people in the world

oh, common crazy little puzzled weary people, you should start doing something new for your life, right now, or you all go to hell

i dont know

i could write a song, i could write a letter, i could write a book, about what i don't know...

دنیای ما

دنیای ما قصه نبود، پیغوم سربسته نبود، دنیای ما عیونه، هر کی میخواد بدونه، دنیای ما خار داره، بیابوناش مار داره، هرکی باهاش کار داره، دلش خبردار داره....

Judas

who knows Jesus knows better than Judas? Judas

As a software engineer

You know, I hate it when the software is supposed to spoil the user and all that stuff

محمود احمدینجاد کیست؟

+ ولا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین!

 

از گفتن سن خود در پروفایل این وبلاگ خودداری میکنم و دلیلش هم چیز ساده ای نیست. از شانزده سالگی من تا به امروز اتفاقات عجیبی رخ داده است و من شانزده سال است که نویسندگی را آغاز کرده ام. نویسندگی تنها یکی از عادات شخصی من به حساب میاید و هرگز قصد ندارم کتابی یا شعری را به طور رسمی منتشر کنم. پیدا کنید خودتان پرتقال فروش را! چیزهایی که در این مقاله مینویسم جنبه محرمانه ندارند، چون همه شان را به چشم خود دیده ام. حرفهایی که درباره آدمهای دیگر میزنم چیزهایی است که به خاطرم مانده است و آن آدمها لزومی ندارد صحتشان را تایید کنند حتی چیزهایی که در تلویزیون همه دیده اند! به دبیرستانی میرفتم که معلم آمادگی دفاعی ما خودش را فرمانده عملیات مرصاد معرفی میکرد. به عملیات مرصاد بیربط نیستم چون یکی از دایی هایم به علت بی احتیاطی یکی از نیروهای خودی شهید شد و دایی دیگرم که خود میگفت در جنگ آر پی جی میزده و شنیده ام به عملیات مرصاد هم بیربط نیست بعدترها به علت سکته فوت کرد. من در آن زمان کودکی بیش نبودم. کودکی که دایی ام هر وقت با من شطرنج بازی میکرد به من آوانس میداد و من برنده میشدم. خلاصه میگفتم. معلم آمادگی دفاعی ما خودش را فرمانده عملیات مرصاد معرفی میکرد. در دبیرستان کمال. دبیرستانی که بسیار سختگیر بود. تابستان هفتاد و هشت کلاس فوتبال سالنی میرفتم تحت سرپرستی آتش نشانی. راستش را بگویم اسم و رسم مربی یادم نمی آید اما مرد مسنی بود که میگفت علیرضا منصوریان و مهرداد میناوند از شاگردان او بوده اند. روزی به کلاس فوتبال آمد و گفت در شهر جنگ شده است و سپس ما تمرین را آغاز کردیم! این حرفها را جایی نمیتوان گفت و مردم ایران خود مقصرند که این حرفها را جایی دیگر نمیتوان گفت پس این حرفها را تنها در یک منبع غیر رسمی مثل وبلاگ میتوان گفت. وبلاگها زیادند و مطالب همه شان معتبر نیست. روی اعتبار حرفهای من نیز هرگز حساب نکنید چرا که من صرفا یک داستان نویسم! تقصیر مردم ایران است که همیشه تنبلی میکنند. خدا که هرگز کسی را بدون خواست خودش تغییر نمیدهد، و آن چیزی است که همه ما قرار است بدانیم، چون در کتاب دینی به ما گفته اند! اما خب، چه میتوان کرد؟ روزگار سخت است و مردم غم نان دارند! بی خیال! کسی فکر نکند من میتوانستم کاری غیر از این انجام دهم چون در آنصورت قوه قضاییه و امنیت ملی را دستکم گرفته است. از قوه قضاییه و امنیت ملی هم عاجزانه تقاضا میکنم اگر از من خوششان نمی آید پیش از دستگیر کردنم ابتده به مطالبی که مینویسم اخطار بدهند. کاری که آنها بعضا احساس نکرده اند مسوول به انجامش هستند! خیلی از هنرپیشه ها و خیلی از کارگردانها و خیلی از سایرین هم تلاش کرده اند کارهایی بکنند که گویا آنطور که باید به دلشان نمیچسبد، مثل لیلا حاتمی که از گرفتن جایزه اسکار شخصی برای خودش محروم بود. اما بگذریم اگر آنها را شماتت کنم دیگر چه کسی باقی می ماند؟ احتمالا فقط محمود احمدینجاد! شاید توضیح داده باشم احمدینجاد چه کسی است، اما بگذارید بیشتر بنویسم! اشتباه است اگر فکر کنیم همه فاجعه ها جنبه شخصی دارند. و اشتباه است اگر فکر کنیم فجایع اجتماعی وجود ندارند. و اشتباه است اگر فکر کنیم خدا از همه جوامع خوشش میاید. و اشتباه است اگر فکر کنیم زمانهای امن بهترین زمان برای گفتن حرفها نیستند. پس من حالا این حرفها را مینویسم که امنیت کمی بهتر شده است و نه خود را قهرمان به شمار میاورم و نه به دنبال قهرمان بازی هستم و نه فکر میکنم قهرمان واقعی با قهرمان بازی به جایی میرسد و نه فکر میکنم کسی مثل چگوارا با قهرمان بازی به یک قهرمان واقعی تبدیل شده باشد! تعداد علامات تعجب استفاده شده در متن زیادند و آن صرفا انتقام بی شکوهی است که من از همه شماها میگیرم و نه چیز دیگر چون به عنوان مردمی تنبل به من خیلی ظلم کرده اید و بعضی هاتان اکنون خیال میکنید علت بدبختی تان تنبلی امثال من است! یعنی همان کمونیسم سطحی گرایانه که هرگز راهی به مارکسیزم نمیبرد و من با این کلمه ها مسلما توانسته ام انتقامم را از شماها بگیرم چون شما معنی شان را نمیفهمید! از آنجایی که نه کسی از چگوارا بدش میاید و نه کسی از مسی بدش میاید، اخیرا به افتخار گل زیبایی که مسی در جام جهانی به تیم ملی ما زد یک لباس تیم ملی آرژانتین خریده ام با شماره ده مسی. آنهایی که من را از قبل هم میشناسند میدانند که من با تمام احترام و عشقی که به تیم ملی آلمان نود دارم خودم را طرفدار تیم ملی آرژانتین میدانم چون همه بازی ها را توانست با پنالتی برد و به فینال رسید و در بازی فینال نیز با یک ضربه پنالتی آندریاس برمه و اخراج دو بازیکنش بود که شکست خورد. دی دین دین دین دین دین دیدین را هم همه فراموش کرده اند اما من هنوز به خاطر میاورم! شاید ایتالیایی ها هم از من خوششان بیاید! خنده دارتر از همه چیز آن است که اگر همین حالا من همه این حرفها را توی سر همه شماها بزنم به نفعتان میشود و این یعنی من خودم بهترین اثبات برای اهمیت دیکتاتوری هستم! دیکتاتوری که اگر وجود نداشته باشد جایش را محمود احمدینجاد خواهد گرفت و من چون وجود ندارم جایم را محمود احمدینجاد گرفته است! و چه چیز بدتر از آنکه محمود احمدینجاد از این دیکتاتور هم مهمتر و هم قویتر و هم ثروتمندتر است اما پولهایش را فقط به حساب کس دیگری ریخته است! شخص دیگری که به خاطر جرائم سابقش راه فراری ندارد و محمود احمدینجاد آنگونه شارلاتانی است که هنوز ثروت زیادی برای رسیدن به مقاصد شیطانی خودش دارد! و همه اینها احتمالا به بی توجهی من مربوط میشود، چون من اگر رییس جمهور بودم احتمالا خیلی بهتر میشد اما بعید است که یک وبلاگ نویس صریح الحن تایید صلاحیت شود و من دیگر بزرگترین اشتباهم را مرتکب شده ام زیرا که من احتمالا باید در این سن حالا رییس جمهور بودم و احتمالا اشتباهی در مملکت رخ داده است و دست بر قضا همانطور هم هست. حتما همه جا اشتباهی رخ داده است. اشتباهی که محمود احمدینجاد از آن مطلع است! مثلا من بدون آگاهی از اینکه برزیل بیشتر به دردم میخورد طرفدار آرژانتین شده ام و آن تنها به دلیلی بوده است که محمود احمدینجاد نتواند رد من را در برزیل پیدا کند! داشتم میگفتم که تابستان هفتاد و هشت عده ای از دانشجوهایی که همه آن چیزها را نمیدانستند در خوابگاه دانشجویی دست به اعتراض زدند که منجر به حمله نیروهای مسلح به خوابگاهشان شد و عده ای از آنها مجروح و یا کشته شدند. کسانی که به آن کشته شدن اعتراض کردند به علت ایجاد اختلال در امنیت ملی روانه زندان شدند و به گفته خودشان شکنجه شدند و سپس از ایران گریختند! سالهایی که در دبیرستان کمال بودم همراه بود با آغاز حکومت اصلاحات به ریاست جمهوری خاتمی و من روزی دیدم که آقای الله کرم برای ما در نمازخانه سخنرانی کرد و همه نشریات را محکوم کرد. نشریاتی که امروز راحت تر فعالیت میکنند! بعدا در تلویزیون دیدم که آقای الله کرم با تاجزاده دعوا کرد و عبدالله نوری که وزیر کشور اول خاتمی بود عمدتا به علت صدور مجوز برای تجمعات اعتراض آمیز قانونی استیضاح و سپس برکنار شد. تجمعاتی که هرگز اجازه نداشتند جنبه قانونی داشته باشند! روزنامه عبدالله نوری که اگر درست یادم مانده باشد روزنامه خرداد بود که از دانشجویان حمایت کرده بود. آن روزنامه توقیف شد و سپس عبدالله نوری روانه زندان شد! من هیچکدام از آن اتفاقات را دستکم نمیگرفتم. سال هفتاد و نه پس از امتحانات نهایی با معدل بالا و با انضباط شانزده پرونده ام را از دبیرستان کمال گرفتم و راهی پیشدانشگاهی دیگری شدم و سال هشتاد در کنکور قبول شده و وارد دانشگاه صنعتی شریف در یکی از رشته های برتر شدم. اصولا در آن زمان میشد دانشجوها را به دو گروه حزب اللهی و غیر حزب اللهی تقسیم کرد و در هر دو دسته آدمهای توانمندی حضور داشتند. آدمهای توانمندی که عمدتا از مدرسه تیزهوشان در رشته ما قبول شده بودند و تعدادشان هم کم نبود. من قبلا در مصاحبه ورودی به مدرسه تیزهوشان برای ورود به دوره راهنمایی رد شده بودم. احساس میکنم که علت آن رد شدن به کتاب مورد علاقه ام "قلعه حیوانات" از جورج اورول بیربط نبوده باشد!  مصاحبه کنندگان مدرسه تیزهوشان را آدمهایی به شدت مریض و سادیسمی به خاطر میاورم و شاید این کمکی باشد که توانسته باشم به فارغ التحصیلان آن دبیرستان کرده باشم! خاتمی پس از مشکلات سیاسی بسیار در دوره اول ریاست جمهوری در تلویزیون گریه کرد و به همه قول داد در دور دوم به مشکلات داخلی بیشتر توجه کند. خاتمی رای آورد و در دور دوم هم کسی فرق خاصی احساس نکرد غیر از کارهای اطلاعاتی که منجر به خودکشی سعید امامی در زندان شد. سعید امامی در زندان مواد شوینده خورد و خودکشی کرد. دورانی بود که اینگونه به خاطر میاورم. توقیف پس از توقیف. ترور پس از ترور. زندان پس از زندان و سکوت خاتمی در قبال همه آنها. اتفاقاتی که حالا به برکت امنیت بهتر کمتر رخ میدهند! یادم میاید در آن دوران دعوای سختی میان اساتید دانشکده رخ داد و دسته ای از دانشجویان حزب اللهی به حمایت از استاد اخراج شده در دانشکده اقدام به تولید فیلم، مصاحبه و اعتراضات رسمی کردند! من چهار صفحه ای نوشتم و در اعتراض به حماقت همه و به ویژه در اعتراض به عمق احمقانگی تمام آنچه پیش چشم خود میدیدم با لحنی نیشدار و معترضانه به بد آزاد دانشجویی کوبیدم! چهار صفحه ای که خیلی معروف شد اما بعدها دیگر کسی از آن صحبتی به میان نیاورد. چهار صفحه ای که هنوز میان کاغذهایم دارم و هرگز دور نخواهم ریخت! چهار صفحه ای که یکی از دلایل تنبلی دیگران است و به من کمک میکند شکست خود را در استاد دانشگاه شدن برای خودم توجیه کنم. نوشتن مقالات علمی کافی بود. از کسی چیزی جز نامی باقی نمیماند. حالا فرصت بیشتری برای سیگار کشیدن دارم! سال بعدش به همراه چند نفر دیگر شورای صنفی دانشکده را که به علت اعتراضات حزب اللهی ها تعطیل شده بود دوباره راه اندازی کردیم. به سختی و با تحمل فشار و صرف کردن وقت بسیار یکسال را آبرومندانه سپری کردیم. از تالیف اساسنامه بگیر تا برنامه نویسی تا پیدا کردن جایی برای بازدید در شهری دیگر تا اردوهای دانشجویی نامشروعی که رهبری همواره با آنها اعتراض داشت مشروع تر به حساب بیایند. حالا دیگر نیازی به آن کارها ندارم. حرم امام رضا هم شاید کافی باشد تا دل آدمی کمی باز شود! پس از آن دیگر چون خسته شده بودم از شورای صنفی رفتم و انتخابات انجمن علمی را به مسوولیت خودم دوباره راه اندازی کردم. انجمن علمی که اینبار نامش از ابتدا به جای ای سی ام به اس اس سی تغییر یافته بود. با کمک یکی از دوستان سال پایینی خودم که هنوز در کانادا زندگی میکند یکسال را پشت سر گذاشتم و سال بعدش انجمن علمی را نیز ترک گفته و به همراه تنی چند از دوستان ادب دوست و فلسفه دوست اقدام به راه اندازی نشریه دانشجویی ارغوان کردیم. نشریه ای که یکی از حرفهای اصلی اش اعتراض به کوتاه فکری نخبگان و اساتید دانشگاه بود! نشریه ای که من سردبیر آن بودم و هرگز از معاون دانشجویی دانشکده که حتی او را یکبار در سرمقاله ای ننه قمر خطاب کردم اعتراضی نشنیدم. گاه و بیگاه مدیر مسوول و سایر اعضای نشریه به من میگفتند که معاون دانشجویی به مطالب اعتراض کرده است. خلاصه اش آنکه نشریه هرگز توقیف نشد و بسیج دانشجویی هرگز به نشریه گیر نداد! سال آخر دوره لیسانس سالی بود که محمود احمدینجاد رییس جمهور شده بود. انتخاباتی در دور اولش من رای ندادم و در دور دومش به هاشمی رفسنجانی رای دادم. رییس جمهوری انتخاب شده بود که گویا به باور معاون دانشجویی دانشکده جای بسی خوشحالی بود چون احمدینجاد استاد دانشگاه بود ولی ما هیچیک آنطور فکر نمیکردیم. اکنون نیز هر وقت یاد معاون دانشجویی دانشکده می افتم احساس ننه قمر به من دست میدهد اما خب بیچاره ننه قمر هم بعضا حرف حساب میزد! سپس از ایران رفتم و تلاش کردم کار علمی موفقی را انجام دهم چون در مورد اهمیت علم کنجکاو شده بودم. کمابیش موفق شدم و توانستم در سطح اول علمی دنیا حرفی برای گفتن داشته باشم. کار کردن در سطح اول علمی دنیا به عنوان یک شهروند ایرانی پذیرفته شده نیست. خب میدانید، امثال ننه قمر میان خارجی ها و اساتید خارجی ها هم کم نیستند! و یک شهروند ایرانی نمیتوانست حتی در سطح اول علمی دنیا صحبت کند تا جایی که یک روبات احمق به شمار آید، همان کاری که محمود احمدینجاد میکرد! رییس جمهوری که صرفا به خاطر ماجراجویی شخصی رییس جمهور شده بود و همه ایرانیان به حکم رییس جمهور نبودن حق نداشتند کار بهتری از او انجام دهند. در طول آن سالها کمابیش شاهد ناآرامی های رخ داده در ایران بودم و به شدت افسرده شده بودم. افسردگی که احساس میکردم حق دارم تا آخر عمرم ادامه پیدا کند و هنوز نیز احساس میکنم حق دارم تا آخر عمرم ادامه پیدا کند. آخرین کارهای علمی ام را برای اثبات صلاحیت علمی خود و در امان ماندن از گزند قدرت و ظلم اساتید سابقم به صورت تکنیکال ریپورت در کتابخانه دیجیتال دانشگاه کرنل ثبت کرده ام! جایی که محمود احمدینجاد یکبار در آن سخنرانی کرد و به او لقب دیکتاتور خرده پا داده شد! محمود احمدینجاد یک نئو ناتزی است، محمود احمدینجاد یک آدم قرون وسطایی است، آدمهایی که همیشه تاریخ وجود داشته اند و تنها اسمشان است که عوض شده است. آدمهایی که به ننه قمر بی شباهت نیستند. آدمهایی که تنها دلیل شکستشان در زندگی بی ادبی و اشتباهات دیگران است و اخیرا به روبات های احمق شهرت پیدا کرده اند. آدمهایی که متاسفانه تا بینهایت تمامی ندارند! روبات های احمقی که اگر مردمی در قبالشان خاموش بمانند سزاوار ظلمی هستند که خدا به آنها روا خواهد داشت. امیدوارم با نوشتن این مطلب خود را از زمره خلافکاران اصلی خارج کرده و به خلافکاری فرعی تبدیل شده باشم. بعضا به قیافه های نادخ روی میاورم، به باشگاههای بدنسازی، به همه جاهایی که بورخس احتمالا حتی پایش هم به آنجاها نرسیده است. تا شاید بتوانم زیر چتر بیهودگی های مفید زندگی بیخودی را دنبال کنم که برای مردم شریف ایران دردسر ساز نباشد!

 

 

 

 

 

 

 

 

without big brother, someone is missing out

https://en.wikipedia.org/wiki/George_Orwell

من درباره آمریکا چی میگم؟ میگم ترامپ اگه میگه با وهابیا حال نمیکنم، حرف بدی نمیزنه که، حرف خوبی میزنه، ترامپ اگه میگه با رحیم مشایی و درویش مرویش روبات احمقینا حال نمیکنم حرف بدی نمیزنه که، حرف خوبی میزنه!

در موگایسه با زمان عل دایی

به نظرم تیم ملی خیلی خوب بازی کرد اما در موگایسه با زمان عل دایی هنوز تیم ملی ضعیفتره، زمان عل دایی مهدوی کیا بود خیلی خوب بازی میکرد!

توصیه به لرا

بعد از اینکه به بچه های زنجان توصیه کردم مراقب باشن که چاقوهاشون دسته داشته باشه، جا داره به لرا هم توصیه کنم که لرا جان یه وقتی خودتو با لرا عوضی نگیری!